*که یه هو صدایی گفت تو نترس و راهی شو / به سیاهی فکر نکن تویه زائری برو …
تو دل یه مزرعه یه کلاغ رو سیاه
هوایی شده بره پابوس امام رضا
اما هی فکر میکنه اونجا جای کفتراست
آخه من کجا برم یه کلاغ که رو سیاست
من که توی سیاهیا از همه رو سیا ترم
میون اون کبوترا با چه رویی بپرم
تو همین فکرا بودش کلاغ عاشق ما
یه دلش میگفت برو یه دلش میگفت بمون
که یه هو صدایی گفت تو نترس و راهی شو
به سیاهی فکر نکن تویه زائری برو
من که توی سیاهیا از همه رو سیا ترم
میون اون کبوترا با چه رویی بپرم
« التماس دعا از چشمان بارانی »
” رواپرس ”
امید که سیاهی رویمان بانگاه نافذ و مهربان مولایمان به سپیدی عزت و آبرو بدل شود
باستان از حس خوبی که ایجاد کردید