پنجشنبه 09 فروردین 1403 - Thursday 28 March 2024

مدیر قطب فردوسی شناسی : فردوسی و زبان فارسی دو روی یک سکه‌اند

مدیر قطب فردوسی شناسی : فردوسی و زبان فارسی دو روی یک سکه‌اند

*زبان فارسی پرچم استقلال ایران بود و این پرچم نیاز داشت به یک نفر آن را برافراشته کند، که هویت این مردم با آن آشکار شود. فردوسی این پرچم را با شاهنامه بلند کرد ، ممکن است خیلی هنرشناس نباشم اما همه آثاری که می‌بینم، می‌شنوم و درباره شان می‌خوانم درخور شاهنامه نیستند.

تهران-ایرنا- مدیر قطب فردوسی شناسی، فردوسی و زبان فارسی را دو روی یک سکه‌ توصیف کرد و گفت: زبان فارسی به شاهنامه تکیه داشته و شاهنامه قائمه زبان فارسی است.

محمد جعفر یاحقی روز پنجشنبه در گفت‌وگو با خبرنگار ایرنا، درباره روز بزرگداشت فردوسی و روز پاسداشت زبان فارسی گفت:

فردوسی و زبان فارسی دو روی یک سکه‌اند، زبان فارسی به شاهنامه تکیه دارد و شاهنامه قائمه زبان فارسی است. به ویژه اگر ما دقت کنیم به زمان پدید آمدن شاهنامه، نظم آن در زمانی است که زبان فارسی تازه پا می‌گرفت و نیاز به تقویت داشت. البته این کار از قبل آغاز شده بود، بعد از اسلام که زبان عربی وارد ایران شد ما اراده کردیم که به زبان خود سخن بگوییم و در دوره سامانی این کار صورت گرفت، شاعرانی به وجود آمدند که به زبان محلی خود شعر می‌سرودند.​​

مدیر موسسه خردسرای فردوسی افزود: نیاز به پشتیبانی برای زبان فارسی حس می‌شد، زبانی که مردم با آن سخن می‌گفتند، زبانی که ادبیات مفصل و طولانی نداشت، این مسئولیت به عهده فردوسی افتاد. چون اینجا مسئله هویت فرهنگی به وجود می‌آید و مردم به این زبان سخن می‌گفتند اما این که آن را بنویسند و آن را به عنوان زبان رسمی بشناسند، عمر بلندی نداشت. این زبان نشان می‌داد که ما مردم مستقلی هستیم، اگر زبان عربی را می‌پذیرفتیم دیگر استقلال فرهنگی نداشتیم و به عنوان بخشی از پیکره دنیای عرب زبان و جهان اسلام به حساب می‌آمدیم. زبان فارسی نشان داد که ما کشور مستقلی هستیم و با اینکه با جهان اسلام اشتراکات زیادی داریم، فرهنگ جداگانه ای به حساب می‌آییم.

یاحقی ادامه داد: زبان فارسی پرچم استقلال ایران بود و این پرچم نیاز داشت به یک نفر آن را برافراشته کند، که هویت این مردم با آن آشکار شود. فردوسی این پرچم را با شاهنامه بلند کرد و نشان داد کسانی که زیر این پرچم هستند و ملتی، با فرهنگی مستقل هستند و به اندازه قدرتمند که اثری مثل شاهنامه در آن خلق شود. فردوسی با یک عشق و اعتقاد به این کار دست زد و به استقلال هویت، فرهنگ و زبان ایرانی اعتقاد داشت. چون زبان فارسی ما را از پیکره زبان‌عربی جدا می‌کرد و نشان می‌داد که ما ملتی غیر از مردم عرب زبان هستیم.

زبان فارسی با شاهنامه پیوند ماهوی دارد

این استاد ادبیات فارسی با اشاره به کشورهای عرب زبان امروز گفت: این کشورها قبلا زبان‌های مستقلی داشتند اما وقتی عرب ها به این کشور ها آمدند، آنها نتوانستند با زبان خودشان اعلام استقلال کنند. و در فرهنگ عربی مستحیل شدند، نمونه بارز آن که فرهنگ بسیار بزرگی هم داشت، کشور مصر بود. این کشور غیر عرب زبان بود آنها برای خودشان فرهنگ قدرتمندی داشتند اما وقتی آن را فراموش کردند دیگر هویت غیرعربی ندارند و اکنون در میان کشورهای عربی جای دارند. اگر زبان فارسی نبود و اگر پرچم داری مثل فردوسی نداشتیم، هیچ بعید نبود که اکنون ما هم یک کشور عربی مثل لبنان سوریه و عراق باشیم، اینجا نقش فردوسی بسیار معنی دار است او زبان فارسی را پروبال داد، زبان فارسی را گسترش داد و پرچم آن را به اهتزاز درآورد. این ملت با این زبان نه تنها می‌تواند روی پای خودش بایستد بلکه می‌تواند در جهان جایگاه و زمینه سرفرازی خود را فراهم کند. چنان که بعدها این کار صورت گرفت و این پرچم به شبه قاره هند رفت و در آسیای مرکزی نیز برافراشته شد و فرهنگ ایرانی وسعت بیشتری پیدا کرد. همه اینها زیر پرچم زبان فارسی که فردوسی آن را برافراشته کرده بود اتفاق افتاد به این جهت ما می‌گوییم که زبان فارسی با شاهنامه پیوند ماهوی دارد.

یاحقی وی با بیان اینکه نقالی بیشتر از زبان بر فرهنگ ما اثر گذاشته است افزود: ما نقالی را پیش از شاهنامه نیز داشته‌ایم و مردم قصه های و روایت های کهن را در قالب نقالی بازگو می‌کردند. قصه خوانی و داستان خوانی یکی از بخش های فرهنگی ما بوده اما فردوسی با شاهنامه به این داستان‌ها هویت رسمی داد، و نقالان در تثبیت آن اثر گذار بودند. زبان فارسی تا پیش از آن برای گفت و گو و برقراری ارتباط استفاده می‌شد اما فردوسی با شاهنامه با آن استحکام داد. تا پیش از آن زبان فارسی یک بیان متزلزل عمومی بود، که مردم نقالان، راویان و گوسانان، از آن استفاده می‌کردند اما شاهنامه یک زبان فاخر و یک بیان رسمی و ادبی و محکمی است که ستون بندی اصلی فرهنگ و زبان فارسی را در نوع بیان آن می‌بینیم.

این فردوسی شناس در پاسخ به این سوال که کدام ویژگی فردوسی در طول این سال‌ها کمتر دیده شده است گفت: خوشبختانه در خیلی از زمینه ها درباره فردوسی نوشته شده پژوهش شده، کتاب پدید آمده اما هیچ‌یک از این آثار در حد شأن فردوسی نیست، هر اثری کمتر از شاهنامه و هر زمانی کمتر از زمانی که خود فردوسی صرف شاهنامه کرده است، اگر فردوسی اختصاص داده شود حاصل کار در خور این شاعر بزرگ نیست. با این حال بعضی نکته ها در کار فردوسی هست که باید بر آن تاکید شود، یکی اعتقاد راسخ او به کاری است که انجام داده، یک عمر یعنی ۳۵ سال از زندگی اش را به این کتاب اختصاص داد یعنی بخش مهمی از زندگی اش را، در کنار آن تمام هم و غمش را صرف کاری کرد که به آن علاقه داشت، او خانواده مال دارایی و ثروتش را صرف نوشتن شاهنامه می‌کند.

 

فردوسی، مرز فرهنگ سرفراز ایران را مشخص کرد

یاحقی افزود: او در ابتدای کار متمول بوده است اما همه آنها را می‌فروشد و صرف شاهنامه می‌کند، اگر کسی بخواهد کار تازه ای در مورد فردوسی انجام بدهد باید آن انگیزه و عشقی که به کار داشته را نشان بدهد که او دغدغه این کار را داشته و نگران بود که مبادا عمرش به سر برسد و این کار به پایان نرسد، این دغدغه مقدس است و موضوعی است که کمتر روی آن تاکید شده، عشق و اعتقادی که فردوسی به کار خودش و روی آن سرمایه گذاری کرد.

وی ادامه داد: شاید علت اصلی تاثیرگذاری شاهنامه بر فرهنگ ما همین عشق و اعتقاد فردوسی باشد هنرمندی که خودش را فدای اثرش نکند، کارواش ماندگار نخواهد بود. همه آثار فرهنگی بزرگ به دلیل روحی که هنرمند در آن می‌دمد زنده میشوند و شاهنامه هم همین ویژگی را دارد در همه کلماتش فردوسی حضور دارد ما از همه ابیات شاهنامه می‌توانیم نگاه و اندیشه فردوسی را دریابیم، این حضور، از آن اعتقاد عمیق تغذیه می‌شود و الا در میانه کار آن را رها می‌کرد و به زندگی روزمره خود می‌پرداخت چنانکه دیگر آن پرداختند. باقی آثار کم اعتبار و کم ارج همین مسئله را داشتند، دقیقه این کار را آغاز کرد اما عمرش به دنیا نبود که آن را ادامه بدهد و حتی اگر ادامه میداد هم در میانه راه باز می‌ماند. از هزار بیتی که دقیقی نوشته است متوجه می‌شویم اعتقادی که فردوسی به کارش داشت او نداشته است. باور فردوسی به کاری که انجام می‌دهد موضوعی است که باید بیشتر روی آن کار شود.

یاحقی اضافه کرد: داستان آرش که با تفسیری که ما می‌شناسیم در شاهنامه فردوسی نیامده، البته فردوسی آرش را می‌شناخته اما داستان او را نیاورده است وآن هم دلایل علمی خود را دارد. من تعبیری دارم که کاری که آرش کرد و او در اساطیر ایران جاودانه شد، علتش این است که جانش را در چله کمان گذاشت و با پرتاب آن تیر جان آرش رها شد، فردوسی هم جان خود را بر سر این کار گذاشت. اصالت خانوادگی و ثروتش را در این راه گذاشت، تا مرز فرهنگ سرفراز ایران را مشخص کند.

این استاد دانشگاه در توضیح چگونگی انتخاب روایت های شاهنامه توسط فردوسی گفت: اسطوره فضای خاصی دارد و به یک سری اعتقادات و روایت های کهن برمیگردد و ما را از فضای واقعی دور می‌کند. شاهنامه یک کتاب خیالی مربوط به دوران اولیه و اسطوره‌ای نیست چون می‌خواست در زندگی مردم مطرح شود و با توجه به روزگار خودش مسائلی که جنبه‌های اسطوره و اعتقاد و حتی گاهی خرافه داشته سعی کرده در شاهنامه نیاورد، و حتی در شاهنامه هایی که قبل از فردوسی به وجود آمدند این نکات نبوده است. فردوسی می‌خواسته تاریخ ایران را بنویسد و شاهنامه کتاب اسطوره ها نیست، او حتی اسطوره ها را نیز به تاریخ بدل می‌کند، البته این تاریخ بنا به تعریف امروزی تاریخ هرودوت ای و تاریخ توین بی نیست، تاریخ افسانه ایست. در عین حال که افسانه است در عین حال ریشه در واقعیت دارد و باید قابل قبول باشد کیومرثی که در اسطوره ها به شکل فرزند مشی و مشیانه از گیاه ریواس روییده در شاهنامه به یک انسان واقعی تبدیل می‌شود که خودش لباسش را کشف می‌کند زندگی می‌کند و ۳۰ سال پادشاه است به دلیل اینکه جامعه باید آن را بپذیرد. نباید فراموش کنیم که روزگار فردوسی، ضمانت عقل و خرد است و با خردمندی سخن می‌گوید این همه داد خرد در شاهنامه داده شده نمی‌تواند در کنار آن مطالب غیر باور و خرافی بیاورد،و داستان‌هایی را بگوید که اصلاً قابل قبول نیست. مردم دوران فردوسی مردم ای خردمند عاقل هستند و نیاز دارند که همه چیز عاقلانه باشد.

شاهنامه بر محور خرد و تعقل نوشته شده

یاحقی اضافه کرد: او در داستان مثل اکوان دیو که غیر واقعی است آن را توجیه می‌کند و می‌گوید تو این را دروغ و فسانه مدان، از او هرچه اندر خورد با خرد دگر بر ره عقل معنی برد. شاهنامه کتاب داستان های عاقلانه و واقعی است، و فردوسی می‌گوید هرچه را نمی‌پذیرید و نمی‌پسندید آن را رمز بدانید، او خودش کار را به سمتی می‌برد که آن را عاقلانه در نظر بگیرید و اینگونه است که از فضای اسطوره‌ای دور می‌شود و به حماسه و تاریخ نزدیک می‌کند. بنابراین آن بخش از شاهنامه بسیار کمرنگ است، فردوسی آن را برای مردم آغاز زمانه خود گفته مردمی که متفکرند، اسلام آمده است و این مردم تفکری دارند، این دوران زمان شکوفایی اندیشه است. در دوره مأمون عباسی، تقابل اندیشه ها را زیاد داشتیم و متفکرانی در اندیشه اسلامی معرفی شدند که این سال‌ها قرون طلایی اسلامی نام گرفت و فردوسی در اوج آن است که نمی‌توانند به اسطوره ها بپردازد. فردوسی اسطوره را از آسمان پایین می‌آورد و آن را تلطیف می‌کند و در زمین با آن روبرو می‌شود. او اساطیر آسمانی را زمینی کرده که مخاطب آن را بشناسد و اندیشه اش را درک کند، مطالبی که در اسطوره ها بیان می‌شود اساطیر یونان ایران و مثلاً مشی و مشیانه برای انسان خردمند قابل باور نیست نه در زمان فردوسی و نه امروز.

مدیر قطب فردوسی شناسی،درباره ارتباط انسان امروز با شاهنامه اظهار کرد: اگر این اثر برای یک دوره نوشته شده بود، مرگش فرا می‌رسید، یک اثر هنری هرگز نباید کهنه شود و هر کس باید بتواند قرائت خاص خود را از آن داشته باشد. فردوسی کاری کرده است که ما بتوانیم در قرن بیست و یکم خوانش خاص خودمان را از شاهنامه داشته باشیم و دریافت خودمان را ارائه بدهیم اثری که بر محور عقل نوشته شده باشد هرگز کهنه نمی‌شود چون همیشه عقل وجود دارد و مدار زندگی خواهد بود. شاهنامه نیز با خرد شروع شده و با خرد به پایان می‌رسد.

باید شاهنامه را به زبان هنر بازخوانی کنیم

یاحقی در پاسخ به این سوال که نسل امروز چگونه باید با شاهنامه ارتباط برقرار کند گفت: نسل امروز شاید نتواند به طور مستقیم سراغ شاهنامه برود اثری که متعلق به هزار سال پیش است طبیعی است که نتواند به طور مستقیم با مخاطب خود ارتباط برقرار کند البته این یک معجزه است که ما هنوز بعد از هزار سال کلام شاهنامه را میفهمیم نه‌تنها پژوهشگران و استادان دانشگاه و متخصصین می‌فهمند بلکه مردم عادی هم به را به خوبی می‌فهمند اما در عین حال باید در نظر داشته باشیم که همه مردم و همه سطوح جامعه نمی‌توانند با شاهنامه ارتباط برقرار کنند. کسانی باید باشند که این ارتباط را برقرار کنند، هنرمندانی باید باشند که شاهنامه را به زبان امروز بازگردانی و باز آفرینی کنند و تصویر تازه ای از شاهنامه به دست بدهند که قابل درک باشد ضرورتی هم ندارد که عین آن باشد، اگر مبنا قرار بگیرد بهتر است اما ضرورتی هم ندارد. وظیفه ما به عنوان پژوهشگر و متفکر و متخصص این است که آنچه را از شاهنامه می‌فهمیم به زبان هنر و نه با زبان معمولی، همانطور که خود فردوسی هنرمندانه بیان کرده، بازگردان کنیم تا به روزگار خودمان منتقل شود. امروز عصر هنر است عصر رسانه‌ها و ارزش‌های هنری است اگر هنرمندان ما بتوانند نگاهی به شاهنامه داشته باشند و استادان ما درک لازم را از هنر داشته باشند و هنر را به قدری بشناسند که آنچه از شاهنامه می‌فهمند را به زبان مدرن امروز و زبان نسل امروز بیان کنند راه هموار خواهد شد ما به یک کاتالیزور نیاز داریم که شاهنامه را برای نسل امروز تفهیم کند و قرائت امروزی از شاهنامه به دست دهد تا این ارتباط برقرار شود ما انتظار نداریم که نسل امروز که با اینترنت موبایل سروکار دارد قادر باشد با شاهنامه ارتباط کامل برقرار کند.

مدیر موسسه خردسرای فردوسی در پاسخ به اینکه کدام اثر هنری را در خور شاهنامه می‌داند، گفت: تا جایی که من می‌دانم هیچ اثری درخور شأن شاهنامه نبوده است. من هیچ یک از آثار هنری را لایق شاهنامه نمی‌دانم. ممکن است خیلی هنرشناس نباشم اما همه آثاری که می‌بینم، می‌شنوم و درباره شان می‌خوانم درخور شاهنامه نیستند. یا حتی تحقیقاتی که در مورد شاهنامه شده است نیز به اندازه این اثر ارزشمند نیستند. شاید کارهایی که بهرام بیضایی انجام داده است، فیلمنامه ها و نمایشنامه هایی که نوشته و از شاهنامه برداشتهایی کرده، بتواند گامی پیش گذاشته باشد هر چند آن ها هم کامل نیستند و فکر می‌کنم بیضایی همه توانش را روی این کار نگذاشته است. بزرگترین مشکل هنرمندان ما این است که خودشان با شاهنامه و فضای ملی آن آشنا نیستند و درک لازم را از این اثر ندارند که بتوانند آن را منعکس کنند اگر من بخواهم یک هنرمند را نام ببرم بهرام بیضایی تا حدی به اندیشه فردوسی نزدیک می‌شود اما او هم از نظر من رضایت بخش نیست.

آرمان سیاوش، صلح و دوستی بود

یاحقی در پاسخ به این سوال که کدام یک از روایت های شاهنامه می‌تواند وصف حال جامعه امروز باشد چنین گفت: بخش‌های مختلف شاهنامه این قابلیت را دارد به شرطی که با آن ارتباط برقرار کنیم، اما داستان سیاوش حسی به انسان می‌دهد که به آن نیازمند است. او که به یک فضای بیگانه می‌رود و با مسائل و مشکلات بسیاری گریبانگیر است و مشتاق است برای بازگشت به خویشتن بازگشت به وطن و سرانجام فرزند او که خسرو برمی‌گردد و به وطن خود خدمت میکند درس بزرگی است که در شاهنامه تجلی پیدا کرده است البته لازم است که کل داستان را بخوانند و جزئیات آن را هم در نظر بگیرند من داستان سیاوش را به عنوان یک فراز شاخص در شاهنامه فردوسی می‌شناسم که می‌تواند نیت صلح و دوستی داشته باشد و خواست با این پیوند میان دو خصم فضا را تلطیف کند، و دشمنی تورانیان را به دوستی بدل کند اما متاسفانه نشد و به دلیل خطاهای افراسیاب و اطرافیان او که به این دشمنی دامن زدند مرگ سیاوش خود به کین خواهی تبدیل شد ولی نیتی که سیاوش داشت، بسیار خیر و لطیف بود. در ادامه آن نیز بازگشت کیخسرو به وطن یکی از مهمترین و زیباترین پادشاهی‌های شاهنامه را رقم می‌زند کیخسرو مکمل و متمم شخصیت سیاوش است. بسیاری از داستان‌ها مانند رستم و سهراب و رستم و اسفندیار با اینکه بسیار زیبا هستند هدف متعالی ندارند و آرمانی که در سیاوش و کیخسرو هست در آنها وجود ندارد.

 

مطالب مرتبط

پاسخ دادن

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *