امام حسن مجتبی(ع) شخصیت معنوی بالایی داشت و همه او و برادرش امام حسین(ع) را به عنوان دو سرور و آقای جوانان بهشتی میشناختند و خدمات فراوان آن حضرت در مدینه از او شخصیت عظیمی در اجتماع ساخته بود و در عراق نیز به سبب شیعه بودن اکثریت مردم، حضرت جایگاه و پایگاه ویژهای داشت. به این سبب، معاویه بهراحتی نمیتوانست ولایتعهدی یزیدی را مطرح کند که از معنویات بویی نبرده و جوانی خام و اهل شراب و قمار بود، آن هم در برابر امام مجتبی(ع) که نه تهدید او را وادار به عقبنشینی میکرد و نه تطمیع وی را به سکوت و تسلیم وامیداشت. علاوه بر این، گزینه دور کردن از مرکز جامعه اسلامی به بهانههایی مانند امارت و قضاوت درباره امام حسن(ع) نیز قابل اجرا و عمل نبود زیرا آن حضرت هیچ مسئولیتی از طرف معاویه نمیپذیرفت و معاویه نیز برای اجبار بر این مسئله قدرتی نداشت.
قرارداد صلحی میان امام مجتبی(ع) و معاویه وجود داشت که بنابر یکی از بندهای آن، معاویه حق نداشت بعد از خودش کسی را به جانشینی انتخاب کند، بلکه زمامداری بعد از او به حضرتشان میرسید و این، خود، مانع بزرگ سیاسی و اجتماعی به شمار میآمد. این بند از قرارداد در کتب تاریخی معتبر فراوانی نقل شده است: «علما بر این اتفاق دارند که حسن [بن علی] حکومت را به معاویه تا زمان حیاتش واگذارد کرد، نه بیش از آن، تا اینکه خلافت بعد از او به خودش برگردد و قرارداد بین آن دو اینگونه بسته شد.»
هنگامی که علی(ع) به شهادت رسید، حسنبنعلی(ع) در عراق و معاویه در شام به حکومت رسید. امام مجتبی(ع) با لشکری از کوفه به قصد جنگ با معاویه حرکت کردند و معاویه نیز با لشکری از شام، رهسپار میدان جنگ شد. بعد از رویارویی دو لشکر و آن وقایع، کار به صلح کشید و صلحنامهای در آن میان به امضا رسید که یکی از بندهای آن این بود: به این شرط که معاویه، خلافت را بعد از خود به حسن(ع) واگذارد.
با توجه به جهات فوق به سبب زنده بودن امام حسن مجتبی(ع)، معاویه هیچ توجیهی برای طرح ولایتعهدی فرزندش نداشت و از همینجا روشن میشود امام مجتبی(ع) با اینکه بهیقین میدانست معاویه به صلحنامه عمل نخواهد کرد، با دقت تمام، موادی را در آن قرارداد گنجاند که رسوایی معاویه را -که بسیار ظاهرفریبی میکرد- با دست خودش فراهم کند. در عهدنامه صلح امام حسن(ع) به چند مسئله مالی توجه شد:
1- مبلغ پنج میلیون درهم که در بیتالمال کوفه موجود است، از تسلیم به حکومت معاویه مستثناست و باید زیر نظر امام مجتبی(ع) مصرف شود.
2- معاویه باید در تعیین مقرری و بذل مال، بنیهاشم را بر بنیامیه ترجیح دهد.
3- باید معاویه از خراج «دارابگرد»، مبلغ یک میلیون درهم در میان بازماندگان شهدای جنگ جمل و صفین که در رکاب امیرالمؤمنین(ع) کشته شدند تقسیم کند.
درباره علت درج این امتیازات مالی در صلحنامه میتوان گفت:
الف- از آنجا که شهر دارابگرد بدون جنگ تسلیم ارتش اسلام شد و مردم آن با مسلمانان پیمان صلح بستند، خراج آن طبق قوانین اسلام، اختصاص به پیامبر اسلام(ص) و خاندان آن حضرت و یتیمان و تهیدستان و درماندگان راه دارد. از این رو، امام مجتبی(ع) شرط کرد که خراج این شهر به بازماندگان شهدای جنگ جمل و صفین پرداخت شود زیرا درآمد آنجا به خود آن حضرت تعلق داشت. بهعلاوه، بازماندگان نیازمند شهیدان این دو جنگ که بیسرپرست بودند، یکی از موارد مصرف این خراج به شمار میرفتند.
ب- امام مجتبی(ع) بر اساس شیوه عقلانی خواستند هدفهای عالی خود را -بدون در نظر داشتن نفع شخصی- تا آنجا که مقدور است به طور نسبی تأمین کنند. از این رو، هنگامی که ناگزیر شد با معاویه کنار آید، حکومت را با این شرط به وی واگذار کرد که در اداره امور جامعه اسلامی بر اساس قوانین قرآن، و طبق روش پیامبر(ص) رفتار کند. بدیهی است هرچه تا حدودی کنترلکننده معاویه بود، میتوانست در کاهش ضرر و زیان به گروه حق تأثیرگذار باشد.
از امام حسن مجتبی(ع) درباره مردانگی سؤال شد. حضرت در تبیین عنصر مردانگی سه شاخص و سه شرط را لحاظ کرد. ایشان فرمودند: «شُحُّ الرَّجُلِ عَلَى دِینِهِ وَ إِصْلَاحُهُ مَالَهُ وَ قِیَامُهُ بِالْحُقُوقِ»؛ آزمندی و حرصورزی مرد نسبت به دینش و اصلاح مالش و رعایت حقوق.(1)
شرح حدیث
از نشانههای مردانگی این است که انسان نسبت به دین خود حریص باشد و غیرت دینی داشته باشد. مگر دین ناموس خدا و ناموس انسان نیست؟ آن کسی که نسبت به ناموس خود بیتفاوت و بیغیرت است، بویی از مردانگی و ایمان نبرده است.(2) «شُحُّ الرَّجُلِ عَلَى دِینِهِ»؛ مردانگی به این است که انسان دینش را با چیز دیگری معامله نکند. در میزان الهی، هیچ گوهری ارزش دین را ندارد. با هرچه معامله شود، خسارت و ضرر است. انسان جوانمرد هرگز دینش را به آمریکا، اروپا، شرق، غرب و تمام عالم نمیفروشد.
امر به معروف و نهی از منکر یکی دیگر از مظاهر غیرت دینی است و بیجهت نیست که این اندازه در اسلام بدان تأکید شده است. امیرالمؤمنین علی(ع) میفرماید: «تمام كارهاى نيک و جهاد در راه خدا در جنب امر به معروف و نهى از منكر چيزى نيست جز به مانند انداختن آب دهان در درياى پهناور.»(3)
کسی نمیتواند ادعای غیرت دینی و حرصورزی نسبت به دین داشته باشد و امر به معروف و نهی از منکر را ترک کند و نسبت به شکستن حریم الهی بیتفاوت باشد. اگر کسی نسبت به ناموس خود روزی هزار بار اظهار محبت کند اما در خیابان مشاهده کند دیگران متعرض ناموس او شدهاند و بیتفاوت از کنارش عبور کند، نمیتوان درباره این شخص ادعای محبت و غیرتورزی را قبول کرد. ادعای دینداری زمانی صادق خواهد بود که دغدغهمندی و غیرتورزی نسبت به آن وجود داشته باشد. در غیر این صورت، دین همان لقلقه زبان خواهد بود. مردانگی در خطرها و بلاها بروز و ظهور پیدا میکند.
مصداقی از غیرت دینی
حُجر بن عَدىّ از قبيله كِنده و از ياران امير مؤمنان(ع) و بلكه از اصحاب و خاصان آن حضرت بود. تا روزگار زياد بن ابيه در كوفه اقامت داشت. زياد او و يارانش را دستگیر کرد و به زندان افكند و سپس ايشان را كه چهار تن بودند، روانه دربار معاوية بن ابىسفيان كرد تا آنكه به وادی مَرَج عَذراء رسيدند و در زندان آنجا افتادند. فرستادگان معاويه نزد ايشان آمدند و به آنان گفتند: ما مأموريم به شما پيشنهاد كنيم كه از على(ع) بيزارى بجوييد و او را لعن كنيد كه اگر چنين كرديد، شما را رها سازيم و اگر امتناع كرديد، شما را بكشيم. پس از علی(ع) بيزارى جوييد تا آزاد شويد. گفتند: ما هرگز چنين نكنيم. پس دستور دادند كه آنان را به زنجير كشند و كفنهايشان را نيز آوردند و آنان تمام شب را به اقامه نماز پرداختند و چون صبح در آمد، ياران معاويه آنها را بهصف كردند و گفتند: آيا سرانجام از على(ع) بيزارى مىجوييد تا شما را رها کنیم و از مرگ رهایی یابید؟ پاسخ دادند: نه، بلكه ما بر دوستدارى او استواريم. پس هر يک از مأموران يكى از ايشان را به دم تيغ گرفت. حجر به مأموران گفت: رخصتم دهيد دو رکعت نماز بخوانم. به خدا سوگند در تمام عمرم هرگز وضويى نگرفتهام مگر آنكه پس از آن نمازى خوانده باشم.
پس از اقامه نماز، دوباره از او خواستند از علی(ع) بیزاری بجوید. حجر گفت: به خدا سوگند با وجود بيم مرگ حتمى، هرگز سخنى كه پروردگارم را به خشم آرد نخواهم گفت. سپس یکی از مأموران سنگدل معاویه او را كشت و كشتن او بر دلهاى مسلمانان سخت گران آمد و معاويه را بدين كار نكوهش كردند.(4)
«إِصْلَاحُهُ مَالَهُ» حلالخواهی و حلالخوری از نشانههای مردانگی است. انسان جوانمرد حقخوری نمیکند. مردانگی او اجازه دستاندازی به اموال دیگران را نمیدهد. با فریب نیرنگ و تقلب کاسبی نمیکند. وجدان کاری دارد و اهل کمکاری و از کنارِ کار زدن نیست. مالش را دقیق حسابرسی میکند. حق خدا و مردم را از اموالش میپردازد و آنها را هرس و تطهیر میکند تا به اطمینان برسد که فرشی که روی آن مینشیند، بستری که روی آن میخوابد و غذایی که میخورد حلال و پاک است و حق کسی در بین اموالش نیست. اهمیت اصلاح مال به اندازهای است که میتوان گفت شخصیت انسان برایندی از درآمد و دارایی اوست. طهارت مال حلال روح را پاکی میبخشد و خباثت مال حرام بر خباثت انسان میافزاید.
«قِیَامُهُ بِالْحُقُوقِ» سومین عنصر مردانگی قیام به حقوق است. هر آنچه انسان در این عالم با آن ارتباطی دارد، از ناحیه این ارتباط نسبت به آن حقی را عهدهدار میشود. امام سجاد(ع) پنجاه مورد از این حقوق را بیان فرمود که به رساله حقوق شهرت یافت.
انسانی که مردانگی در او زنده است، همواره به دنبال ادای حق است. ابتدا دیگران را صاحب حق میداند و بعد به دنبال ادای حقوق آنها برمیآید، اما کسانی که مردانگی در وجود آنها نیست، همواره خود را صاحب حق میپندارند. حقوق دیگران را به رسمیت نمیشناسند تا اینکه بخواهند آن را ادا کنند. تنها به فکر استیفای حقوق خود هستند. اینگونه افراد به اصلاح عامیانه، از همه طلب دارند و تنها خود را صاحب حق میدانند. این خصلت ناشی از روحیه خودخواهی و منفعتطلبی آنهاست.
عنصر مردانگی اگر در نهاد انسان باشد، موجب میشود شخص بیش از آنکه به دنبال استیفای حق خود باشد، دغدغه ادای حقوق دیگران را داشته باشد. البته این بدین معنا نیست که او از حقوق خود صرفنظر کند و به دیگران اجازه تعدی به حقوقش را دهد. اگر گاهی از حق خود صرفنظر کند، به دلیل روحیه ازخودگذشتگیاش است، نه روحیه ظلمپذیری.
1ـ معانی الاخبار: 257
2ـ غْیْرَةُ الرَّجُلِ إیمَانٌ: غیرت مرد نشان دهنده ایمان اوست. نهج البلاغه، حکمت124
3ـ نهج البلاغه، حکمت374
4ـ بحارالانوار: 99/281، باب 4 (پاورقی)
5ـ الارشاد «مفید»، ترجمه رسولی محلاتی: 327؛ بحارالانوار: 42/121، باب 122، حدیث 1
انتهای پیام