جوانان حزباللهی سالهاست توش و توان خود را بهرخ کشیدهاند و با وجود افتوخیزها، صحنههای درخشانی نیز خلق کردهاند؛ ولی تابهحال، این میزان توان کافی نبوده است. آنها باید مطلوب خود را از مجمر بیرون بکشند.
باید عبارت «دولت جوان حزباللهی» را مدام تکرار کنیم تا فراموش نشود. از یک سوی، شنیدهایم که رهبر عالی انقلاب اسلامی در دیدار رمضانی با دانشجویان فرمان دادند که زمینه بهقدرترسیدن «دولت جوان حزباللهی را فراهم کنید» و از سوی دیگر، زمزمههایی از تشکلهای سیاسی بهگوش میرسد که اشاره به مسیر دیگری دارد یا لااقل نشان میدهد این جمله صریح میتواند به تشکیک تفسیر شود. بدینترتیب که این جمله میتواند بر جوانی دولت تأکید کند، نه لزوما رییسجمهوری یا اینکه این زمینهسازی بیشازآن به طول خواهد انجامید که به انتخابات 1400 دست دهد.
شاید دراینراستا باشد که فیالمثل دکتر صادق زیباکلام در تعابیری معمولا قدری رک و صریح گفته است: «ما اصلاحطلبان شاید یک روز مجبور شویم به آقای ناطقنوری و علی لاریجانی رأی دهیم. اینها بستگی به شرایطی دارد که با آن مواجه میشویم. بنابراین، نباید اسمش را گدایی قدرت گذاشت. اصلاحطلبان چیزی در دولت دوازدهم بهدست نیاوردند و نمیخواستند بهدست بیاورند؛ اما در انتخابات ریاستجمهوری ۹۲ و ۹۶ شرکت کردند و به روحانی رأی دادند تا به عقب برنگردیم و سیاستهای سال ۸۴ تا ۹۲ بر کشور حاکم نشود».
یکی از فرضها آن است که شاید این اتحاد احتمالی همان نقشی را در انتخابات 1400 ایفا کند که دکتر علیاکبر ولایتی در انتخابات 1392 بهانجام رساند و کنارهگیرینکردن وی مطابق توافق بین نامزدهای اصولگرا (دکتر محمدباقر قالیباف، دکتر غلامعلی حدادعادل و دکتر علیاکبر ولایتی) موجب انشقاق در مواضع اصولگرایان شد. نتیجه آنکه آن زمان، «دولت جوان حزباللهی» بهقدرت نرسید که واقعا میتوانست در ۶ سال گذشته، کشور را با نیروی درخورملاحظهای بهپیش براند و دولتی کهنسال با توان عملیاتی ضعیف، نارضایتی اجتماعی فراوانی را بدون دستاورد چشمگیر خارجی موجب شد.
جوانان حزباللهی چه باید بکنند؟ آنها باید مسیر خود را از کورهراه بگشایند. توان گشودن راه از کورهراه، بخشی از کنکور ورود آنها به سطح مدیریت ارشد کشور است. حکایتی قدیمی هست: آوردهاند که پدری فرزند نازپرورده را به کار در آهنگری استاد فرستاد. مادر که دل آن نداشت که پسرش مقابل کوره ضرب سندان بچشد، صبحگاه به وقت رفتن فرزند، سکهای پر شال فرزند میگذاشت، تا او بدون زحمت فعل، شبانگاه بیاید و سکه را مزد کار خویش بنامد.
پدر که راز کار فهمیده بود، سکه را میگرفت و در مجمر میافکند. چندبار که چنین سردی از گرمای آتشدان خزید، فرزند بر سر غیرت آمد و تصمیم گرفت با آهن پیکار کند؛ ولی تخفیف نیابد. شب که آمد، مزد آن روز را به پدر داد و پدر همچون همیشه، مزد زحمت را به آتشگاه افکند. پسر دست در آتش کرد و پولی را که به کد یمین و عرق جبین به چنگ آورده بود، از شعلهها بیرون کشید و بدینسان پدر تصدیق کرد که حال، پهلوانِ راهی.
صحنههای رقابت سیاسی چندان مهربان نیستند و اهمیت میدان سیاست است که این میزان از نامهربانی را قدری توجیه میکند. کسی که در میدان سیاست پیکار میکند، باید پهلوان راه باشد. رویههای کار سیاسی آنهم در شرایطی مثل چرخش تاریخی امروز، تنها از تجارب و ایدههای قبراق و نیز فرایندهای عملیاتی خلاق حمایت میکنند که درنهایت، به فرایندهای آشکارا بهبودیافته جدید یا ارزشها و مزیتهای انکارناپذیر منجر شوند. بنابراین، از نقطه رهایی استفادهنکردن از فرایندها، روشها، نظامها و روندهای موجود تا جاافتادن یک پیشاهنگی یک مرزگشایی سیاسی، یک دوره پرتنش برای نیروهای سیاسی جوان حزباللهی هست که باید با همت عالی طی شود. برداشت من این است که جوانان حزباللهی از تیر1384، مدام توش و توان خود را بهرخ کشیدهاند و انکارناپذیر است که با وجود افتوخیزها، صحنههای درخشانی نیز خلق کردهاند؛ ولی تابهحال، این میزان توش و توان کافی نبوده است. آنها باید مطلوب خود را از مجمر بیرون بکشند.
منبع : فارس ” حامد حاجیحیدری ”