جمعه 10 فروردین 1403 - Friday 29 March 2024

حسن کاظمی قمی : یکی از شاهکارهای جمهوری اسلامی، تعامل با همه طیف‌ها در افغانستان است

حسن کاظمی قمی : یکی از شاهکارهای جمهوری اسلامی، تعامل با همه طیف‌ها در افغانستان است

* اگر این سوال مطرح است که آیا ایران با طالبان ارتباط دارد؛ باید بگویم بله ارتباط دارد ، آیا ارتباط با طالبان به معنای موافقت ایران با کشورگشایی این گروه در افغانستان است؟ خیر چنین مسئله‌ای مطرح نیست.

*باید همه اقدامات ایران را در چارچوب منافع ملی ارزیابی کنید و این غیر از مصالح اسلامی است ، البته امروز منافع ملی و مصالح اسلامی به هم گره خورده‌اند .

سفیر اسبق ایران در عراق و کارشناس مسائل افغانستان می گوید آمریکا عمداً در تدارک شرایطی است که افغانستان به ورطه جنگ داخلی سقوط کند و تنها راه گریز از این فاجعه اتکا به دیپلماسی منطقه ای است.

 

 

 

 

 

گروه دیگر رسانه های رسانه رسمی و کشوری  ” رواپرس “ به جهت حسّاسیت موضوع و شرایط ویژه همسایه ی شرقی کشورمان به صورت همه جانبه علاوه بر رصد تعاملات ، مقالات منتشره در سایر رسانه ها را دنبال می نماید ، خبرگزاری مهر در این خصوص ضمن گفتگویی با «حسن کاظمی قمی» به بررسی موضوعاتی چون سناریوی اصلی آمریکا برای آینده افغانستان، تغییر دکترین عملیاتی واشنگتن و نوع نگاه ایران به تحولات جاری به ویژه پیشروی‌های نظامی طالبان پرداخته است.

 

 

 

 

کاظمی قمی اولین سفیر ایران در عراق بعد از سقوط رژیم بعث بوده است ، او مدرک کارشناسی اقتصاد و کارشناسی ارشد مدیریت استراتژیک دارد ، کاظمی قمی پیشتر نیز سرکنسول کنسولگری جمهوری اسلامی ایران در شهر هرات در افغانستان بود، از جمله اقدامات مهم وی می‌توان به سرپرستی هیئت ایرانی در ۲ دور اول مذاکرات هیئت‌های ایرانی و آمریکایی درباره عراق اشاره کرد که در دفتر کار نوری المالکی انجام می‌شد.

متن گفتگوی مذکور عبارت است از :

*تحولات جاری در افغانستان را چگونه ارزیابی می‌کنید و اصولاً با توجه به اینکه ادعا می‌شود کابل همچنان از حمایت واشنگتن برخوردار است، دلیل ضعف دولت کابل در مقابله با پیشروی‌های طالبان چیست؟

تحلیل تحولات جاری در افغانستان با توجه به دو مؤلفه باید انجام بگیرد.

مؤلفه اول بر این اصل استوار است که تحلیل آنچه که در افغانستان در حال رخ دادن است، بدون در نظر گرفتن سایر رخدادهای ژئوپلیتیکی و سیاسی منطقه‌ای میسر نیست.

آمریکایی‌ها هرگز اجازه ندادند در افغانستان یک ارتش حرفه‌ای و ملی شکل بگیرد که توانایی آن را داشته باشد که روی پای خودش بایستد.از نگاه واشنگتن، دولت کابل باید به گونه‌ای می‌بود که برای آمریکا قابل مدیریت باشد.

مؤلفه دوم بر سیر تاریخی تحولات افغانستان در حدود ۴۲ سال گذشته متمرکز است که شامل کودتای کمونیستی، تجاوز ارتش سرخ شوروی سابق، تشکیل حکومت مجاهدین و در نهایت ایجاد رژیم طالبان و در نهایت حوادث بعد از ۱۱ سپتامبر تا روی کار آمدن دولت فعلی کابل می‌شود.

آنگونه که از اظهارات قبلی آمریکایی‌ها و حتی مقامات پاکستانی بر می‌آید، در شکل دهی و تأسیس طالبان، کشورهایی مثل آمریکا ذی نفع بوده‌اند.

حتی وقتی از «بی نظیر بوتو» نخست وزیر اسبق پاکستان به دلیل ایجاد و حمایت از طالبان انتقاد شد؛ او بدون رد این اتهام، در پاسخ گفت «فقط ما نبودیم؛ بلکه دیگران نیز (در ایجاد طالبان) ذی نقش بودند».

اگرچه طالبان تا حدی از خاستگاه مردمی نیز برخوردار بود؛ اما در ایجاد آن علاوه بر پاکستان، آمریکایی‌ها، سعودی‌ها و انگلیسی‌ها هم ذی نقش بودند چرا که در دوره حکومت مجاهدین، اختلاف میان گروه‌های جهادی، شرایط امنیتی-اقتصادی بدی را به وجود آورد و همین مسئله هم تا حدی مایه اقبال طالبان شد.

در توضیح شرایط بعد از سقوط طالبان که از ۲۰ سال گذشته به این سو شاهد هستیم، بالاخره دولت‌هایی در رأس امور بوده‌اند که از طریق انتخابات روی کار آمدند انتخاباتی که شاید جامع و کامل نباشد اما نشانه‌هایی از مردم سالاری در آن وجود دارد.

اما از نگاه آمریکایی‌ها، دولت کابل باید به گونه‌ای می‌بود که برای واشنگتن قابل مدیریت باشد. از طرف دیگر، آمریکایی‌ها شرایطی را به وجود آوردند که در بُعد دفاعی و امنیتی، دولت افغانستان وابسته به آمریکا باشد.

این مقدمه از آن بابت است که تحولات جاری در افغانستان را راحت تر تحلیل کنیم.، حتی در مدیریت روابط خارجی، تمام تلاش آمریکا آن بود که مبادا دولت افغانستان مدیریتی خارج از کنترل واشنگتن داشته باشد ؛ هدف هم آن بود که حضور نظامی آمریکا در خاک افغانستان قانونمند جلوه کند.

یکی از خیانت‌های آمریکا چه در افغانستان، عراق یا هر نقطه دیگری که به اشغال آنها در می‌آید؛ این است که مانع از تشکیل یک دولت قدرتمند و یک ارتش حرفه‌ای و ملی در آن کشور می‌شود.

آمریکایی‌ها هرگز اجازه ندادند که در افغانستان یک ارتش حرفه‌ای و ملی شکل بگیرد که توانایی آن را داشته باشد که روی پای خودش بایستد. در عراق هم شاهد مخالفت آنها با تشکیل بسیج مردمی حشد شعبی بودیم. دلیل این مخالفت آن است که اقتدار ملی دولت‌های مردم پایه روی همین مردم استوار است و این به نفع دولت واشنگتن نیست.

در مسئله دولت قدرتمند هم وضع به همین منوال است ، وقتی سیاست آمریکا بر پایه برخورد با طالبان متمرکز شد؛ مجاهدینی را که با ارتش سرخ شوروی سابق جنگیدند؛ تحت عنوان قهرمان ملی به صحنه آوردند.

اما بعد از سقوط طالبان، وقتی پای تشکیل دولت به میان آمد؛ آمریکایی‌ها به همان قهرمان‌ها، لقب «جنگ سالار» دادند تا به این بهانه، مانع از تشکیل دولتی شوند که بر پایه نیروهای جهادی است ؛ به این ترتیب بود که آمریکا سلطه خود را بر افغانستان حاکم کرد.

*با توجه به این ادعا که آمریکا به دنبال کاهش حضور نیرو و تجهیزات در غرب آسیا به بهانه تمرکز بر ایندو پاسیفیک است؛ آیا این موضوع که افغانستان دیگر مثل گذشته برای واشنگتن اهمیت ندارد، صحیح است؟

اگر دنبال پاسخ به این سوال هستید که «آیا به رغم خروج ادعایی، افغانستان همچنان برای آمریکا اهمیت دارد»؛ باید بگویم که از نگاه واشنگتن، افغانستان محل تقاطع سه حوزه تمدنی است :

حوزه هایی که در رقابت یا تخاصم با آمریکا هستند و شامل تمدن ارتدوکس مسیحی روسی، تمدن کنفسیوس چینی و تمدن اسلامی جمهوری اسلامی ایران می‌شوند.

افغانستان یکی از مکان‌هایی است که آمریکا گمان می‌کند می‌تواند با تسلط بر آن، این سه تمدن را مهار کند ، این سوای از اهمیت ژئوپلیتیک افغانستان یا سرشار بودن آن از ذخایر غنی مواد معدنی است و مهار سه تمدن یاد شده به لحاظ راهبردی برای آمریکا نکته مهمی است.

در عین حال، برایند ۲۰ سال حضور نظامی آمریکا در افغانستان، عدم ثبات سیاسی امنیتی در این کشور است حال آنکه شاهد پیشروی‌های اخیر طالبان هستیم.

*سیاست کلی ایران در قبال افغانستان بر چه مبنایی است و با چه گروه‌هایی تعامل می‌کند؟

یکی از راهبردهای عملیاتی ایران، تعامل با همه طیف‌های مختلف افغانستان است ، نگاه جمهوری اسلامی، از ابتدای شکل گیری افغانستان جدید بر پایه ایجاد افغانستانی مستقل، آزاد، با ثبات، شکوفا، دارای حاکمیت ملی و فراگیر و به دور از اشغالگری بوده است.

برای ایران اینکه چه کسی در رأس حکومت افغانستان باشد در مقایسه با اینکه آن حکومت بر پایه مردم سالاری شکل گرفته باشد؛ از اهمیت کمتری برخوردار است.

به همین دلیل هم یکی از راهبردهای عملیاتی ایران، تعامل با همه طیف‌های مختلف افغانستان است ، مثلاً رویکرد ایران هرگز این نبوده که چون شیعه هستیم؛ پس فقط باید با هزاره‌های افغانستان در ارتباط باشیم؛ یا چون فارس زبان هستیم، پس فقط باید با تاجیک‌ها در ارتباط باشیم.

افغانستان موزه‌ای از تنوع قومیت‌ها است و تعامل با همه این اقوام مهم است ، از زمان ورود به اجلاس بُن که مقدمه‌ای است بر شکل گیری افغانستان جدید؛ ایران هرگز نگاه قومی-مذهبی به افغانستان نداشته و همچنان این سیاست را دنبال می‌کند.

این سیاست درست نقطه مقابل سیاستی است که آمریکا در افغانستان دنبال می‌کند ، سیاست‌های ایران بر پایه منافع و مصالح مردم افغانستان است.

وضعیت حال حاضر افغانستان به گونه‌ای است که گفته می‌شود «طالبان با راهبرد نظامی به دنبال تصرف کل کشور با هدف شکل دهی یک حکومت است». سوال این است که این مسئله تا چه حد واقعی است؟ تا چه اندازه امکان تحقق آن وجود دارد و موضع جمهوری اسلامی در این خصوص چگونه است؟

*چرا آمریکا به رغم ادعای حمایت از کابل، جلوی پیشروی‌های طالبان را نمی‌گیرد؟ آیا راهبرد نظامی واشنگتن در افغانستان تغییر کرده است؟

راهبرد منطقه‌ای آمریکا همان است اما دکترین عملیاتی تغییر می‌کند. در این دکترین جدید، آمریکا باید شروع کند به جمع آوری و خارج کردن نیروهای خودش. اما این خروج به معنای ترک دائمی نیست این رویداد (پیشروی‌های طالبان) از چند منظر قابل تفسیر است.

برای مثال از منظر آمریکایی‌ها. برایند ۲۰ سال حضور در منطقه که نقطه آغازش اشغال افغانستان بود تا امروز که در کل منطقه مداخله می‌کند؛ تمام سیاست‌هایش با ناکامی همراه بوده است.

خوب که نگاه می‌کنیم، آمریکا در یمن، سوریه، لبنان، فلسطین و افغانستان به هیچکدام از اهداف راهبردی اش نرسید. آمریکا دنبال ایجاد یک خاورمیانه جدید بود؛ در چارچوب «اسرائیل بزرگ» به دنبال حاکم کردن سلطه رژیم اشغالگر قدس بر منطقه بود.

سناریوی آنها بسط حضور فیزیکی رژیم صهیونیستی از نیل تا فرات بود که تبدیل شد به سلطه فرهنگی-امنیتی که در حال حاضر به شکل توافق‌های عادی سازی نمود پیدا کرده است.

پس :

« اولین چالش آمریکا در منطقه این است که تا امروز همه طرح‌هایش ناکام مانده است » .

« چالش دوم بحران‌های اجتماعی داخلی این کشور است (که مانع از اجرای بلندپروازی‌های خارجی می‌شود)».

« چالش سوم هم تقویت جبهه مقاومت در منطقه است » .

« چین و روسیه هم به چالش بین المللی آمریکا تبدیل شده‌اند »  .

به ویژه آنکه چالش آمریکا با چین فقط در حوزه اقتصادی نیست بلکه در ابعاد نظامی و راهبردی هم نمود پیدا خواهد کرد. مجموعه این شرایط، آمریکا را وادار به تغییر «دکترین عملیاتی» خود در سطح منطقه کرده است.

توجه کنید که راهبرد منطقه‌ای همان است اما دکترین عملیاتی تغییر می‌کند ، در این دکترین جدید، آمریکا باید شروع کند به جمع آوری و خارج کردن نیروهای خودش ، اما این خروج به معنای ترک دائمی نیست.

در افغانستان، آمریکا حدود ۱۲۰ هزار نیروی نظامی داشت که به مرور زمان به ۱۲ هزار و در حال حاضر به کمتر از هزار نفر کاهش پیدا کرده‌اند ، نیروهایی را که به مرور زمان خارج کرده است نیز در کشورهای همسایه مستقر شده‌اند. مفهوم این اقدام آن است که «آمریکا هنوز امید به بازگشت» دارد.

اقدام دیگر آمریکا در چارچوب این دکترین عملیاتی جدید، بازگرداندن داعش است. در افغانستان نزدیک پنج هزار داعشی وجود دارد. حضور داعش می‌تواند بهانه‌ای برای ابقای نظامی آمریکایی‌ها باشد.

آمریکا به این جمع بندی رسیده که در افغانستان باید فضا را به سمت «بی دولتی» کردن و ایجاد «جنگ داخلی» پیش ببرد.

همه این مقدماتی که تا این لحظه گفته شد برای این بود که سیاست امروز آمریکا در افغانستان را درک کنیم.

*آمریکا از ایجاد شرایط بی دولتی در افغانستان چه هدفی را دنبال می‌کند؟ می‌توان این طور نتیجه گیری کرد که سناریوی خروج نظامی بر پایه یک داستان تقلبی است؟

تحرکات طالبان هم بعد از این مسئله است ، به عنوان چاشنی این تحولات نظامی، شاهد انفجارهای عظیم در کابل بودیم که انگشت اصلی اتهام به سمت داعش و برخی از عوامل نفوذی است که در حمایت از داعش وارد بدنه حاکمیت افغانستان شده‌اند و آمریکا هم در این جنایات ذی نقش است.

ماحصل این انفجارها برای آمریکا این بود که با استناد به عملیات‌های روانی بعد از آن، می‌توانستند ادعا کنند که «با خروج نظامی آنها، ناامنی به افغانستان باز می گردد».

هدف آنها از «بی دولتی» کردن افغانستان و آغاز دور باطل درگیری‌ها در این کشور آن است که زمینه‌ای برای بازگشت‌شان تحت عنوان ادعایی «ناجی» فراهم شود. ایجاد جنگ داخلی بهانه‌ای می‌شود برای حضور دوباره آمریکا در افغانستان.

طبیعتاً بازیگران صحنه داخلی افغانستان به طالبان محدود نمی‌شود و اقوام دیگر نیز در واکنش به تحولات جاری، وارد میدان می‌شوند.

این را هم در نظر داشته باشید آن آمریکایی که مدعی دموکراسی است و می‌گوید دولت فعلی افغانستان با حمایت واشنگتن روی کار آمده؛ امروز چه گونه این دولت را فدا می‌کند.

برخورد تحقیر آمیز جو بایدن رئیس جمهور آمریکا با همتای افغانستانی در سفری که اشرف غنی به واشنگتن داشت؛ مثال خوبی در اثبات این مسئله است.

پس از نگاه آمریکا، تحولات جاری مبتنی بر ایجاد جنگ داخلی در افغانستان است. درگیری تنها راه ایجاد بی دولتی در افغانستان است.

*از منظر طالبان شرایط به چه صورت است؟ آیا این ادعا که طالبان امروز در مقایسه با گذشته متفاوت است؛ صحت دارد؟ آیا تلاش مسلحانه این گروه برای کنترل افغانستان راه به جایی خواهد برد؟

طالبان نباید این تصور را داشته باشد که با اقدام نظامی می‌تواند افغانستان را کنترل کند ، طالبان مدعی حکومت داری بر پایه مذهب حنفی است ؛ اصلاً بحث این نیست که آیا طالبان دیروز که متحجر و خشونت گرا بود امروز استحاله شده است یا خیر ؟

البته امروز طالبان مدعی است که تغییر کرده است ، طالبان تفاوت‌هایی با داعش و القاعده هم دارد ؛ طالبان مدعی است دیگر داعیه تشکیل امارت اسلامی ندارد و به تشکیل حکومت در افغانستان قانع است ، دیگر به طور سازمانی، نگاه خشن به دیگر مذاهب ندارد ، اما اینها مسئله امروز ما نیست.

بلکه سوال این است که آیا اقدام به شیوه نظامی برای تشکیل حکومت در کشوری مثل افغانستان جایز است ؟

آیا امکان روی کار آمدن حکومتی قوم گرا که به ایجاد ثبات و امنیت در افغانستان منجر شود؛ امکان پذیر است؟

پاسخ با توجه به اصل احترام به تنوع قومی افغانستان، منفی است.

این تفکر نیز که حل مشکلات افغانستان از راه نظامی میسر است اشتباه است ، طالبان نباید این تصور را داشته باشد که با اقدام نظامی می‌تواند افغانستان را کنترل کرده و حکومتی نه ملی، نه فراگیر و نه مشارکتی ایجاد کند.

*این فرضیه که بعضی‌ها می‌گویند طالبان با چراغ سبز آمریکا موفق به پیشروی شده است؛ تا چه حد صحت دارد؟ بعضی‌ها می‌گویند آنها تبانی کرده‌اند حال آنکه من از کلام شما به این نتیجه رسیدم که شاید تبانی در کار نیست ولی شرایط به گونه‌ای مهیا شده که این اتفاق بیفتد.

مسئله این نیست که آیا آمریکا به طالبان چراغ سبز نشان داده است یا خیر؛ بلکه می‌گوئیم واشنگتن زمینه‌ای را فراهم کرده که ماجرا به وضعیت فعلی و در نهایت جنگ داخلی ختم شودحکومت مطلقی که بر مبنای تسلط پشتون‌ها بدون مشارکت سایر اقوام افغانی باشد ؛ امکان پذیر نیست.

آمریکا با علم به این واقعیت دنبال ایجاد بحران است چراکه می‌داند ادامه تحرکات طالبان، اقوام دیگر را وادار به واکنش می‌کند که نتیجه همان جنگ داخلی (مطابق با خواست واشنگتن) می‌شود.

شاید طالبان به دنبال این هدف نباشد اما به اعتقاد من این بازی (ولو ناخواسته) در زمینی است که آمریکا طراحی می‌کند چرا که به غیر از طالبان و پشتون، قومیت‌ها و مذاهب و سلایق سیاسی دیگر هم در افغانستان وجود دارد.

اگر سوال این است که آیا طالبان موفق به تشکیل حکومت می‌شود؛ باید بگویم که به نظر من امکان پذیر نیست زیرا ظرفیت‌هایی در افغانستان وجود دارد که خود را در سرنوشت این کشور سهیم می‌دانند و اجازه چنین کاری را نخواهند داد. (طنز ماجرا آن است که) آمریکا هم اجازه چنین کاری را نمی‌دهد. آمریکا با آوردن داعش به دنبال ایجاد بی ثباتی است.

فراموش نکنیم واشنگتن به طور همزمان با یک دولت و اپوزیسیون آن همکاری می‌کند و از هر جریان سیاسی فقط تا وقتی حمایت می‌کند که تأمین کننده منافع واشنگتن باشد.

مسئله این نیست که آیا آمریکا به طالبان چراغ سبز نشان داده است یا خیر؛ بلکه می‌گوئیم واشنگتن زمینه‌ای را فراهم کرده که ماجرا به وضعیت فعلی و در نهایت جنگ داخلی ختم شود. حتی اگر طالبان خواهان بازی کردن در زمین آمریکا نباشد؛ شاهد هستیم که این اتفاق در حال رخ دادن است.

تا اینجای مطلب، این موضوع را روشن کردیم که حل بحران افغانستان از راه نظامی میسر نیست.

*از منظر ایران، تحولات اخیر افغانستان چگونه ارزیابی می‌شود؟ چگونه می‌توان از ظرفیت‌های ایران برای حل بحران سیاسی افغانستان استفاده کرد؟

کنون به مسئله از منظر جمهوری اسلامی ایران نگاه می‌کنیم و اینکه چه سیاستی درقبال تحولات فعلی افغانستان دارد؟ ایران سیاست ثابتی را دنبال می‌کند.

ایران دنبال مردم سالاری و نظام حاکمیت ملی به دور از اشغالگری، ثبات و امنیت است.

این سیاستی است که ایران از ابتدا دنبال کرده و حتی مشوق مشارکت مردم افغانستان در انتخابات این کشور و همکاری آنها با دولت فعلی کابل بوده است.

اکنون در فضای جامعه ما این سوال مطرح است که نگاه جمهوری اسلامی ایران به افغانستان چگونه است؟ اینکه تغییراتی در منش طالبان به وجود آمده، امری طبیعی است.

گروهی که به دنبال حکومت است رفته رفته به این درک هم می‌رسد که چاره‌ای جز تعامل با کشورهای همسایه نخواهد داشت ،پس نگاه جمهوری اسلامی به افغانستان مشخص است. حال سوال این است که نگاه این کشور به طالبان چیست؟

ایران بر این باور است که امروزه طالبان بخشی از واقعیت افغانستان است اما به اینکه همه افغانستان در طالبان خلاصه می‌شود؛ اعتقادی ندارد.

 اگر این سوال مطرح است که آیا ایران با طالبان ارتباط دارد؛ باید بگویم بله ارتباط دارد. آیا ارتباط با طالبان به معنای موافقت ایران با کشورگشایی این گروه در افغانستان است؟ خیر چنین مسئله‌ای مطرح نیست.

ایران نه فقط با طالبان بلکه با همه طیف‌های افغانستان در ارتباط است؛ چه با حاکمیت، چه با فراکسیون‌ها و گروه‌های جهادی-سیاسی دخیل در حاکمیت.

هدف از این تعامل همه جانبه، متحد کردن همه این گروه‌ها در راه ایجاد افغانستانی باثبات، امن و آباد و به دور از اشغالگری است. پس تصور اینکه ایران به طالبان سلاح می‌دهد نیز غلط است.

تعامل با همه طرفین به معنای بی طرفی است و باید از ظرفیت دیپلماسی ایران در این زمینه استفاده شود

نکته مهم دیگر آنکه جمهوری اسلامی در ترازی نیست که ما بگویم فقط با یک جریان کار می‌کند. جمهوری اسلامی با همه طرفین کار می‌کند و همه طرف‌ها باید از رابطه جمهوری اسلامی با دیگران، به نفع خودشان استفاده کنند.

این نکته مهم است به این معنی که از رابطه‌ای که ایران با طالبان دارد؛ دولت افغانستان باید استفاده کند و بالعکس.

یکی از شاهکارهای جمهوری اسلامی، تعامل با همه طیف‌ها است ، این نشانه بی طرفی جمهوری اسلامی در راه رسیدن به افغانستانی متحد، امن و باثبات است.

به این ترتیب، نوع تعامل جمهوری اسلامی با طالبان و دیگر گروه‌های افغان، بر پایه نگاهی است که به افغانستان داشته است و همه اینها می‌توانند از حضور جمهوری اسلامی بهره برداری بکنند و بدانند که ایران قطعاً شیوه نظامی را برای کنترل افغانستان نخواهد پذیرفت.

*مردم ایران ارتباط وسیع اجتماعی و فرهنگی با مردم افغانستان دارند. ارتباط با اپوزیسیون نظام حاکم بر افغانستان، برخی شبهات را نسبت به ایران وارد کرد و قسمتی از افکار عمومی، ایران را به تطهیر طالبان متهم کرد ، آیا این مسئله نیازمند برخورد مسئولانه‌تری نیست؟

این مسئله نیاز به تنویر افکار عمومی دارد ، در فضای افکار عمومی به کرات می‌شنویم «ما که در چالش‌های اقتصادی و تحت تحریم هستیم؛ چرا همین درآمدهای اندک را هم در مسائلی که به سیاست خارجی و مسائل منطقه مربوط است؛ مصرف می کنیم».

در واقع در مهندسی افکار عمومی این طور جا انداخته‌اند که دخالت‌های ایران در منطقه، مسبب تحریم‌ها و فشارهای همه جانبه است.

باید همه اقدامات ایران را در چارچوب منافع ملی ارزیابی کنید و این غیر از مصالح اسلامی است ، البته امروز منافع ملی و مصالح اسلامی به هم گره خورده‌اند اما آیا واقعیت این است؟ جمهوری اسلامی در کدام مناقشه منطقه‌ای پیش قدم بوده است؟ در واقع اقدام ما دفاعی (و در واکنش به مداخله نیروهای فرامنطقه ای) است.

آمریکا از همان روز نخست تهاجم به عراق که با ۱۶۰ هزار نیرو انجام شد؛ در رجزخوانی‌ها مدعی بود که در واقع سراغ ایران می‌آید. فقط کافی است نگاهی دوباره به اظهارات بوش داشته باشید. اصلاً گزینه نظامی از همان وقتی مطرح شد که آمریکا به عراق لشکرکشی کرد.

آیا ایران در اشغال عراق نقش داشت؟ یا جمهوری اسلامی به عراقی‌ها در ایجاد نظام سیاسی که به پایان اشغال گری منجر شود؛ کمک کرد؟ آیا باید اجازه می‌دادیم اشغالگر در عراق بماند و بعد به سمت ایران هجوم بیاورد؟ داعش هم ساخته و پرداخته آمریکا بود و حتی هیلاری کلینتون به این واقعیت اذعان می‌کند که برای به رسمیت شناساندن داعش به ۱۰۸ کشور سفر کردم.

اگر ایران در سوریه با داعش نجنگد، بعدها هزینه‌ای که در تهران برای دفع تهاجم احتمالی آنها باید بپردازد؛ هزار برابر است.

اگر تجاوز به یمن به نتیجه دلخواه سعودی‌ها و شرکای غربی برسد؛ آیا بیم آن وجود نخواهد داشت که فرهنگ تجاوزگری به رویه‌ای بین المللی برای هر نظام و ملت که با آنها مخالف است؛ تبدیل شود؟ چه تضمینی وجود دارد که آنها در صورت موفقیت، این سناریوی تجاوزکارانه را در قبال ایران تکرار نکنند؟

باید همه اقدامات ایران را در چارچوب منافع ملی ارزیابی کنید و این غیر از مصالح اسلامی است. البته امروز منافع ملی و مصالح اسلامی به هم گره خورده‌اند. اشغالگری و تروریسم هیچ مرزی نمی‌شناسد (و مقابله با آن نیز اقدامی فرامرزی است).

ولادیمیر پوتین رئیس جمهور روسیه زمانی گفت «من در دمشق می جنگم تا در مسکو با داعش نجنگم».

یکی از شاهکارهای هنر دیپلماسی جمهوری اسلامی بود که روسیه را در میدان سوریه به عنوان نیروی هوایی مقاومت دخیل کرد.

*هدف ویژه ایران از تعامل با طالبان چه بود؟ چه دستاوردهایی داشته‌ایم و به دنبال چه ابتکار عمل‌هایی هستیم؟

هدف آن بود که از طالبان بخواهیم که در مدار افغانستان حرکت کنددر مسئله افغانستان، جمهوری اسلامی به دنبال تطهیر طالبان نبوده است.

در کنفرانس اسلامی، ما طالبان را به تهران دعوت و از مذاکره با آنها رونمایی کردیم اما هدف آن نبود که بگوییم طالبان هست و دیگران نیستند؛ یا هرگز به اقدام نظامی طالبان مهر تائید نزدیم. هدف آن بود که از طالبان بخواهیم که در مدار افغانستان حرکت کند.

در حال حاضر طالبان به صورت نقطه‌ای ۵۰ درصد از مرز مشترک افغانستان با ایران را در اختیار دارد و نتیجه همین تعامل در حد مذاکره است که می‌بینیم یکی از امن ترین مناطق مرزی ما همین افغانستان است. طی این چند سال تعاملات بین المذاهب در افغانستان به مراتب بهتر بوده و شما باید این را به حساب دیپلماسی ایران بگذارید.

در جمع بندی بحث باید بگویم که تعامل جمهوری اسلامی روشن است.

اینکه فرضا بگویم چند نوع طالبان داریم و ما با طیف معتدل کار می‌کنیم؛ از اساس اشتباه است، طالبان یکی است. اما اینکه بگوییم در درون طالبان، جریان تندرو وجود دارد، صحیح است.

درباره آمریکا هم بار دیگر یادآوری می‌کنم که این کشور به دنبال بازانتشار نیرو است اما می‌خواهد با ایجاد ناامنی از طریق جنگ داخلی این طور القا کند که مردم خواهان بازگشت من هستند! البته این اتفاق هرگز نخواهد افتاد.

آمریکا به دلیل چالش‌های داخلی و بین المللی که پیشتر به آنها اشاره شد و همچنین مقاومتی که در سطح منطقه وجود دارد؛ قادر به انجام این کار نخواهد بود.

پس به اعتقاد من سیاست جمهوری اسلامی بر پایه این است که افغانستان از آن افغان‌ها است.

نباید دستاوردهای ملت مظلوم افغانستان نادیده گرفته شود ، ایران باید به دنبال شکل دهی گفتگوهای بین الافغانی باشد.

ما با توجه به شرایط فعلی و در چارچوب منافع ملی و مصالح کشور با همه افغان‌ها از جمله طالبان تعامل خواهیم داشت ، کشورهای منطقه که خواهان ثبات و امنیت هستند باید ابتکار عمل را به دست گرفته و در این راستا ایران باید برای فعال کردن گفتگوهای منطقه‌ای تلاش کند تا به این ترتیب راه مداخله بیگانگان بسته شود.

انتهای پیام

مطالب مرتبط

پاسخ دادن

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *