حال که در اعلی علیّین ماوی گزیده ای هم نفس با بهزاد عزیزت از خدای بزرگ مسئلت فرما به حقّ حرمت ستارگان عشق آسمان دارالشّهدای پاکدشت و این ایّام عزیز ««« فرجی »»» حاصل شود «« بشیر »» و نذیران به معنای واقعی دلسوز و مردم باور از دیار ولایتمدارمان سکانّدار امور شوند که ، خاطر دل خانواده های شهدا و ایثارگرانشان را مکدّر ننموده ، امانتدار حریم فاطمی ( س ) ، علوی ( ع ) شهری باشند که بهزاد های بی شمار بی ادّعا شجره ولایت پذیری شهروندانش را با خون خویش آبیاری نموده اند ، نه حافظ مطامع دنیوی و احراز جایگاه های مسوولیتی دون پایه حلقه ی وصل خویش. .
بِسْمِ ٱللَّٰهِ ٱلرَّحْمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ
الَّذِينَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِيبَةٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ ( 2 – 156 )
و چه نیکوست تقریب ماه و خورشید و چه زیباترست حلقه ی وصل بهزاد و بهروز.
بهروز نازنین ؛
در سوگ ناباورانه ات دست به قلم شدن جگر شیر می خواهد ، می دانی چرا ؟
چون به عشق آمد قلم بر خود شکافت!
قطعا عزیز کرده ی معتبری چون شما واقف است که فقدانش با اقربا و اغیار چه خواهد نمود و عمق این مهجوری چه میزان تالم زا ، دهشتناک و کُشنده است ؟! ما که چنینیم ، بیت معظّم ، فرزندان ناز پرورده ، بستگان و یار غارت حاج علی آقای پازوکی خادم الرضّا ( ع ) چگونه اند ؟ خدا عالم است ؟
نازنینِ سفر کرده ی ما به دیار باقی ، تنها دلخوشی جمیع ِبه سوگ نشستگان دل در گرو عشقت ؛ نقطه اتصّال مجالست حضرتتان با ” بهزاد ” برادر بی ادعای عند ربهم یرزقونت می باشد که این اتّفاق نامیمون آنرا سبب ساخته است.
محتملاً که نه حتماً ، شام عاشورای محرم امسال رازهای مگویت را در عالیترین سطح زمان و مکان با بهزادی به اشتراک خواهی گذارد که بنا به مصالحی به جهت عدم سوء استفاده نامحرمان این انقلاب معظّم آنها را فقط با خودت « بهروز » به نجوا نشسته ای .
عالیقدر ؛
قطعاً گواهی خواهی داد که فردای نشست کمتر از شصت هفتاد روز قبل مشترکمان با حضور بسیاری از مدعیّان به روز شده ی شهر دارالشّهدایمان ( البته نه تمام آنان ) ، خاضعانه مورد تفقّدم قرار دادی و فرمودی فلانی دمت گرم چقدر با صلابت و روان حرف دل خانواده ی شهدا و ما را فریاد زدی ، این جملات و تقّدم و تاخّر باقی کلمات آنروزت ، بیانگر فریاد های آتشینی بود که قرار است آغاز و فتح باب درد دلهایت با برادر شهیدت باشد از دنیا طلبانِ تمامیّت خواهِ فاقد صداقتی که بعضی اشان عکس شهدا را می بینند و عکس شهدا عمل می کنند .
فرد یا افرادی که شهر و دیارمان را به شرایطی سوق داده اند که شرح حال آن هفتاد من مثنوی می طلبد ، احوالاتی که اظهر من الشمس است و ذکر آن در این مقال موجبات آزردگی .
بهروز جانِ ” جان ” اندک ترین خواهش ؛
حال که در اعلی علیّین ماوی گزیده ای هم نفس با بهزاد عزیزت از خدای بزرگ مسئلت فرما به حقّ حرمت ستارگان عشق آسمان دارالشّهدای پاکدشت و این ایّام عزیز ««« فرجی »»» حاصل شود «« بشیر »» و نذیران به معنای واقعی دلسوز و مردم باور از دیار ولایتمدارمان سکانّدار امور شوند که ، خاطر دل خانواده های شهدا و ایثارگرانشان را مکدّر ننموده ؛ امانتدار حریم فاطمی ( س ) ، علوی ( ع ) شهری باشند که بهزاد های بی شمار بی ادّعا شجره ولایت پذیری شهروندانش را با خون خویش آبیاری نموده اند نه حافظ مطامع دنیوی و احراز جایگاه های مسوولیتی دون پایه حلقه ی وصل خویش.
مسافر آسمانی متقّی ؛
دیگران را نمی دانم ، ولی کمترین و دوستان یکدله ات با خود عهد می بندیم که نگذاریم راه و رسم ارادت قلبی ذوب بودن در ولایت حضرت عشقت و بهزاد های مرادت در بازار مکاره ی دنیا طلبی در پاکدشت به محاق رفته ؛ بستر کمرنگ شدن ارزش ها و معاوضه آن به ثمن بخس بسط یابد .
بهروز امام رضایی ( ع ) و مشتاق حریم رضوی ( ع ) ؛
حضور منهای حضرتتان در سفرهای آتی در مشهد الرضّا ( ع ) فراوان تاثر آور و غیر قابل باور است ، شهد همنشینی با خورشید دلت گوارای وجودت .
فقدان ناباورانه ات بر بیت معظّم ، مکرّم و اعزّه منتسبتان تسلیت باد .
اینجا برای از تو نوشتن هوا کم است دنیا برای از تو نوشتن مرا کم است
***
جامعه شناس و عضو پیوسته انجمن جامعه شناسان ایران
کارشناس خبر از دانشکده صدا و سیما ، صاحب امتیاز رسانه رسمی و کشوری ” رواپرس “
پژوهشگر و تحلیلگر مسائل منطقه آمریکای لاتین
رضاعرب
دانشجوی دکترای تربیت بدنی ” نریمان تاجیک ”
انتهای پیام