بهترین راه جهت درک و تحلیل هر رویداد الگوی زیستی – روانی– اجتماعی ( Biopsychosocial ) ، ترکیبی از سه عامل مهم بیولوژیکی ( زیستی ) ، روانی و اجتماعی است ؛ عوامل زیستی نمیتوانند به تنهایی پایدار مانده و مسئولیت کامل مسائل مربوط به رفتارها را برعهده گیرند .
رسانه کشوری ” رواپرس ” ، سرویس اجتماعی ( مسائل و آسیب ها ) ؛
” دکتر زهرا طاهر نژاد ” ( روانشناس ، روان درمانگر و متخصص اختلالات وسواسی و اضطرابی ) در یادداشتی در رابطه با قتل بابک خرمدین و اعترافات اخیر والدین وی به ارتکاب قتل پسر و … ، برای ” رواپرس ” نوشت:
ما انسانیم و انسان موجودی اجتماعی ! ما در انزوا و غار زندگی نمی کنیم بلکه در تعاملات با یکدیگر و تحت تاثیر عواطف رفتارها و هیجانات همدیگر قرار می گیریم.
فردی که سلامت روان داشته باشد از غم همنوعش با هر رنگ و نژاد و عقیده ای غمگین شده و با شادی اش شادمان ! اگر کودکی در هر گوشه ای از کره زمین کشته شود ، جوانی خودکشی کند و یا والدینی فرزندکشی نماید ، عمیقا ناراحت می شویم و موجی از هیجانات ایجاد میشود.
در این یادداشت به تحلیل ماجرای قتل در خانواده خرمدین می پرداریم:
در این ماجرا والدین دو فرزند و داماد خود را کشته، مُثله کرده و اکنون نادم و پشیمان نیستند ! مگر نه اینکه عمیق ترین و بی شایبه ترین عشق و عاطفه مربوط به عواطف والدین نسبت به فرزندان است؟! پس در ساختار روانی این والدین چه عواملی وجود دارد که این ماجرا رقم می خورد؟!
بهترین راه جهت درک و تحلیل هر رویداد الگوی زیستی – روانی– اجتماعی ( Biopsychosocial ) ، ترکیبی از سه عامل مهم بیولوژیکی ( زیستی )، روانی و اجتماعی است. عوامل زیستی نمیتوانند به تنهایی پایدار مانده و مسئولیت کامل مسائل مربوط به رفتارها را برعهده گیرند ، بنابراین در این یادداشت به بررسی عوامل روانشناختی و اجتماعی می پردازیم :
بررسی روانشناختی:
نکته ای که به وضوح دیده می شود، چارچوب های خشک و جزمی یک پدر است ، در یک خانوادهی « پدرسالار » که چنانچه کسی از این چارچوبها تخطی کند و خط قرمز را عبور نماید محکوم به حذف است.
این پدر یکسری قوانین و استانداردها دارد که لااقل در سیطره ی تحت حکومتش باید رعایت شود ، با وجود سن سالمندی که توانایی های جسمی و به تبع آن اعتماد به نفس فرد افول میکند همچنان رگه های وسواس به وضوح دیده میشود ؛ آنقدر این قواعد مستحکم هستند که مرگ و حذف، حق مسلّم فرد خاطی ست و حتی مهر پدری و علاقه به بقای نسل هم مانع اجرای حکم و پشیمانی نمیشود.
در مادر، « اختلال شخصیت وابسته » منجر به همکاری شده است ، « فرد وابسته » به دلیل نیاز شدید به ماندن در رابطه ، حفظ چسبندگی به دیگران (در اینجا همسر ) و عدم توانایی در ابراز وجود و اعتماد به نفس ، یک دنباله رو محض است ؛ او توان فکر کردن هم ندارد و هر چه به او دیکته شود بدون هیچ اعتراضی می پذیرد.
برای او ماندن در رابطه مهم است حتی به قیمت مشارکت در قتل ! و چقدر این اختلال در او نهادینه شده که مهر مادری را هم تحت الشعاع قرار میدهد.
بررسی اجتماعی:
ما والدین اگر میخواهیم فرزندانمان با نظام ارزشی ما همسو باشند ، بایست جهت نشر عقایدمان باید آنان الگوی عملی باشیم و نه فقط « لب و دهان » !
خودمان تمام آن رفتارها را با تمام وجود و بهترین شکل پیاده کنیم ، فضای رفاقت و محبت با فرزند را حفظ کنیم ، در انتخاب دوستانشان نظارت داشته باشیم تا ثمره ی زندگی مان با باورها و اعتقاداتمان اجین شود ؛ هیچ فرزندی با تنبیه و تهدید و رهاشدگی شبیه والدینش نمیشود بلکه روز به روز از آنها دورتر میشود.
در جامعه ای که خط کشی جهت سنجش ارزش انسانها وجود دارد که “ هر کس شبیه من لباس بپوشد ، فکر کند و عمل نماید ، خوب است و هرکس با ظاهر ، فکر و عمل من مخالف باشد ، بد است” یا به اصطلاح ” من خوبم تو بدی” ، انتظار خشونت و حذف دور از انتظار نیست ؛ در خانواده ی خرمدین معیار پدر “من خوبم تو بدی” است و تفکرات مخالف با خودش قطعا تفکرات بدی است ،
ما باید از خانواده شروع کنیم و به فرزندانمان آموزش دهیم همهی انسانها با هر رنگ و نژاد و عقیده محترم هستند و اگر قرار بود همه ی انسانها یک جور فکر کنند و سلیقه و نظر یکسانی داشته باشند ، هیچ اختراع و پیشرفتی رخ نمی داد و زیبایی خلقت به تنوع آن است.
سخن آخر:
والدین عزیز ؛ ما تمام تلاشمان را میکنیم ، مهارتهایی میآموزیم، زمان جهت آموزش و رفاقت میگذاریم و خیلی کارهای دیگر ؛ تا ثمره ی زندگی مان ، فرزندان عزیزمان به ایده آلهایمان نزدیک باشند و مایه ی مباهات و روشنی چشممان شوند اما :
فراموش نکنیم آنها هم انسانند و اختیار دارند ، ممکن است انتخابهایی متفاوت با ما داشته باشند ، سبک زندگی اشان به هر دلیلی با ما فرق داشته باشد ؛ ما والدین باید آنها را دوست بداریم و پذیرش تفاوتها را هم به خودمان بدانیم و هم به آنها بیاموزیم.
انتهای پیام