متنی بسیار زیبا در منقبت عقیله ی بنی هاشم ( س ) که در جشنواره کشوری « شکوه شکیبایی » ویژه آن حضرت مقام دوّم را از آن خود نموده است .
رسانه رسمی و کشوری ” رواپرس ” ، سرویس فرهنگ و معارف اسلامی ،
کاروانی که بود بدرقه اش حفظ خدا – به تجمّل بنشیند به جلالت برود
چلّه نشین مقام والایت هستم بانو برای همیشه تاریخ …
روی ناقه عریان و بی جهاز در حالیکه چهل روز گذشته است و تا عمق وجودت پر از شکایت زمانه و روحت سبکبار و تسلیم ، کبوتر خیالت را پرواز می دهی …
… کبوتر در کوچه بنی هاشم روی بامی می نشیند که معطّر به نفس دلنشین « آل کساء » و یاران مباهله است ، با دو چشم کنجکاوی نظاره گر می شود ؛ تمام « عشق مادرانه » در دستانی است که با دستی دستاس چوبی را به حرکت در می آورد و با دستی دگر گهواره را با « زمزمه مادرانه اش » به گردش در می آورد .
کودکی در آن آرام گرفته است که عالم ملکوت برایش تعظیم نموده اند و فُطرُس ملک به برکت قدوم متبرّک این نوزاد بالهایش را یافته ، صمیمیت و « عشق مادرانه » حکایت می کند ؛ سه روز روزه داری برای سلامتی ” دو نور دیده ” را و چون قُوتِ افطار به یتیم و اسیری بخشیده شده ، چشمان به ضعف و گودی گراییده و آن هنگام است که سوره ی مبارکه « دهر – آیه ی تطهیر » در شان مقام والایشان نازل می گردد و این یعنی اراده می کردید از بهترین آنچه در زمین و آسمان بود برایتان مقدور می نمودیم .
مادری با عشق ورزی الفبای « زندگی » و « انسانیّت » را به کودکان تعلیم می دهد و برای همسر عزیزتر از جانش تا پای جان مقاومت و ایستادگی می نماید و زخم « در » و « کبودی پهلو » برایش گوارا و شیرین است.
کبوتر با دو چشم کوچکش دستان به بند کشیده ای را می بیند که اگر ترس از تسلیم در برابر خالقش نبود عالم « ناسوت » و « ملکوت » را در ” بند » می نمود.
کبوتر از زخم جفا و کین زهرِ نوشانده شده به « سبط اکبر ( ع ) » نبی ( ص ) زخمی است ولی خود را می کشاند به « صحرای جنون » و به نظاره می نشیند همه عظمت را در برابر همه شقاوت و می بیند « خنجری » را معطّر شد به شمیم روح بخش « حنجری » که « بوسه گاه » خواهری پر مهر است.
از حالا قلب کوچک کبوتر به تپش افتاده است ولی کودکی با دستان کوچکش بال آن را التیام می بخشد و دست نوازش برآن می کشد ، « کودکی » که عظمت دیدن « سر » نورانی « پدر » روحش را ” عروج ” می دهد.
حالا پس از پیمودن یک عمر بیابان غمبار در چهل روز « حیرت » کبوتر خیال به سامان می رسد و آرام می گیرد ، چرا که هر چه دیده است فقط زیبایی و فخر بندگی بوده است و بس .
« بانو » به احترام عظمت بی انتهایت دست تعظیم و ارادت بر سینه نهاده و با تمام وجود تو را زمزمه می کنم .
***
زینب زینب زینب کنز حیا زینب کان وفا زینب
زینب زینب زینب درد آشینا زینب غرق بلا زینب