پنجشنبه 25 مرداد 1403 - Thursday 15 August 2024

کاش شام هم «ستاد گمشدگان» داشت…

کاش شام هم «ستاد گمشدگان» داشت…

این روزها اگر نقشه ماهواره‌ای تهران در شب‌های داغ تابستان را داشته باشید، میدان آزادی را گرم‌تر از هرجای دیگری نشان می‌دهد. جایی که حرارت گریه‌ها و اشک‌های مردم آن‌جا را کربلا کرده است.
میدان آزادی بدون شک معروف‌ترین میدان پایتخت است و قطعا هرکسی خاطره‌ای از آن دارد، میدانی که چند سالی است، شهروندان و حتی مسافران تنها به عبور از کنارش اکتفا می‌کنند.اما این شب‌ها ترافیک سرخ، برنامه‌های مسیریاب خبر از وقوع اتفاقی در حوالی میدان آزادی می‌دهد.
مقصد را میدان آزادی انتخاب می‌کنم، نمایشگر برنامه مدت زمان رسیدن را ۶۰ دقیقه نشان می‌دهد. تهران پس از خلوتی چند روزه به دلیل تعطیلی ناشی از شدت گرما، به حالت دیفالت (پیشفرض) خودش برگشته و باز ترافیک بیداد می‌کند.
به میدان که نزدیک می‌شویم، ترافیک بیشتر می‌شود، از دور انگار یک کشتی در غرب میدان آزادی پارک کرده است که روی آن پرچم‌هایی است که روی آن‌ نوشته: «ان‌ الحسین مصباح الهدی و سفینه النجاة».
در ازدحام ماشین‌های که به دنبال جای پارک دور میدان آزادی هستند، از خودروی کناری صدای مداحی محمود کریمی می‌آید که نوای «عمه بیا گمشده پیدا شده…» را می‌خواند. بخت یارمان هست و بعد از یک دور و نیم دور میدان آزادی، یک جای پارک نصیبمان می‌شود.
وارد محوطه میدان می‌شویم، خانواده‌های زیادی مجهز روی چمن ها بساط پهن کردند و خودشان را در معرض برنامه‌ها قرار دادند.
این کشتی نظرم را اول از همه به خودش جلب کرد. از پله های چوبی آن بالا می‌روم. روی بادبان‌های آن اسامی متبرک ۱۴ معصوم نوشته شده است.
بازار داغ سلفی گرفتن در روی کشتی داغ است و باید مواظب باشی تا مزاحم عکس انداختن دیگران نباشی.
از پله‌ها که پایین می‌آیی، فضای بین‌الحرمین برایت تداعی می‌شود. نورهای قرمزی از دو طرف معبر طراحی شده است.
از کشتی نجات به سمت مشک آب که حرکت می‌کنی، این فکر که آیا امسال هم قسمت هم می‌شود، مشک جلوی ورودی حرم حضرت عباس را ببینی و از آنجا اذن ورود بگیری، فکرم را درگیر می‌کند.
می‌نشنیم تا نمایش را ببینم. نمایشی که حال و هوای چشم‌های مردم را در چله تابستان بارانی می‌کند.
برنامه‌ها یک به یک در حال اجرا هست؛ مردم جلوی سن جمع شده‌اند و برای خانواده‌هایی که دورتر روی زیرانداز های خودشان نشسته‌اند با ویدىو پروژکتور و باندهای بزرگ شرایط دیدن را فراهم کرده است.
فرصت را مغتنم می‌شمارم کمی به سمت موکب‌های دور و اطراف میرم، حال و هوای پیاده‌روی اربعین می‌دهد اینجا‌. از بلندگوها صدای سلام دادن به سرور و سالار شهیدان به گوش می‌رسد.
کمی آن طرف‌تر، خادمان با آب و چای و شربت و قهوه از زائران اباعبدالله پذیرایی می‌کنند. بله زائر‌ مگر امام صادق(ع) نفرمودند هرکسی رو به سمت حرم جد ما کند و سلام دهد زائر سیدالشهداست. حالا زائر هستی چه در چندقدمی مضجع شریف باشی یا در ۷۵۴ کیلومتری آن در میدان آزادی.
موکب «شهر» که با نقاشی و رنگ آمیزی کودکان مزین شده، مقصد بعدی ام هست، جایی که بچه‌ها در کنار سرگرمی معارف حسینی را هم دریافت می‌کنند.
کمی آن طرف‌تر موکب دیگر با عنوان «خیمه یاری» برپا شده که برنامه های متنوعی از جمله گروه سرود در آن اجرا می شود‌.
دلم می‌خواهد تا مداح به پشت میکروفن نرفته، نگاهی هم به بازار ملزومات اربعین بیاندازم. در اینجا همه وسایل یک سفر مهیاست از کوله و کفش و تی‌شرت گرفته تا روسری و چراغ قوه و شارژ موبایل‌؛ البته امسال مشتری وسایل خنک‌کننده های جدید هم پررونق است.
صدای نام‌آشنایی از بلندگوها به گوش می‌رسد، امشب نریمان پناهی برای جمعیت در شام شهادت حضرت رقیه روضه خوانی می‌کند. نریمان با آن صدای دلنشینش جمعیت را بار دیگر کربلایی می کند و آسمان چشم‌های آنان را بارانی.
حسن ختام برنامه محرم شهر که به همت شهرداری تهران در حال برگزاری است و تا ۲۳ مرداد هم‌ ادامه دارد، دعای «عظم البلا» است، مردم روی پای می‌ایستند و دعا را می‌خوانند.
کم کم چراغ‌ها در حال خاموش شدن است، اما باز‌همه جا روشن است و در همین حال نوشته روی یک بنر نظرم را به خودش جلب می‌کند، به سمت «ستاد گمشدگان»… چقدر خوب است که اینجا به فکر آن هستند که مبادا کسی به خاطر گم شدن احتمالی نازدانه‌اش اندکی ناراحت و نگران نشود، اصلا کاش در شام هم ستاد گمشدگان بود..‌. آن وقت شاید …
انتهای پیام

مطالب مرتبط

پاسخ دادن

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *