«استاد آواز محمدرضا شجریان درگذشت». برای دوستداران آواز سنتی و موسیقی اصیل ایرانی و برای خنیاگران غزل و دوبیتی و رباعی، این خبر سخت و پذیرفتن آن دشوار است. موسیقی و آواز سنتی ایرانی برای شنونده فارسیزبان چنان پر رمز و راز و هزاردستانگونه است که به تنهایی از پس غنای روح و روان بسیاری از شنوندگان برمیآید. بهویژه که آن آواز، برآوردن «غزل حافظ و مولانا و سعدی» یا «رباعی خیام» یا «دوبیتی بابا» از عمق جان باشد؛ و آن موسیقی، لرزش تار و دوتار و سه تار و تنبور و تنبک یا فریاد نی و نیانبان و نفیر و نقاره باشد و اگر این همه را از حنجره استادی بی بدیل به گوش جان بشنویم، آنگاه ایمان در دل و جان تازه میشود و روح آدمی به سوی آفریننده رقصکنان خواهد رفت. همچون حضرت مولانا که فرمود:
ای یار قمرسیماای مطرب شکرخا
آواز تو جان افزا تا روز مشین از پا
سودی همگی سودی بر جمله برافزودی
تا بود چنین بودی تا روز مشین از پاای خوش نفس نایی بس نادره برنایی،
چون با همه برنایی تا روز مشین از پا اینچنین است که برای آنان که موسیقی و آواز اصیل ایرانی را با ترکیب ساز و طرب عرفانی سعدی و حافظ و عراقی و عطار و مولانا میپسندند، خبر درگذشت یکی از استادان این ترکیبسازی در واقع خبر ناگوار برای موسیقی و هنر است.
محمدرضا شجریان، زاده مهر ۱۳۱۹ پس از یک دوره طولانی بیماری صعبالعلاج در مهر ۱۳۹۹ و با گذران ۸۰ سال زندگی هنری از این جهان فانی گذر کرد. داستان زندگی استاد شجریان تا سالها تنها صبغه هنری و فرهنگی داشت، اما در آخرین دهه عمر او برخی موضوعات و اظهارنظرهای بعضاً اجتماعی و سیاسی از استاد آواز ایران، چالشهایی را در پیرامون ایشان بهوجود آورد؛ چالشهایی که میتوانست با مدیریت بهتر ایشان و طرفهای ایشان اصلاً به وجود نیاید، اما ظاهراً جامعه ما برای دامن زدن به چالشها بیشتر آمادگی دارد تا مانع شدن از آن!
یک مصاحبه خاص از استاد محمدرضا لطفی، آهنگساز و نوازنده تار و همکار استاد شجریان و برخی اظهارنظرهای اطرافیان دیگر شاید نخستین این چالشها بود. چالش بعدی با صداوسیما و بعد از آن با انتخابات ۸۸. اما این مسائل میتوانست از سوی اطرافیان و دامنزنندگان ادامه نیابد، همچنانکه خود استاد در گفتوگویی در سال ۹۵ توضیح داد که موضوع اعتراض سال ۸۸ او صرفاً تذکر به یک رئیسجمهور بوده و نه چیز بیشتر: «شما فرض کنید هر نظامی، مثلاً در نظام جمهوری اسلامی که همه آن را پذیرفتند، یک آدمی میآید یک کار اشتباهی میکند؛ ما به او تذکر میدهیم؛ این تذکر دلیل آن نیست که با نظام جمهوریت مخالفیم؛ عدهای میخواهند سوءاستفاده کنند که، چون این شخص به وزیر یا رئیسجمهور گفته این کار را اشتباه انجام دادی، پس این آدم با اصل جمهوری مخالف است که این ستم است.»
با این حال و هرچند آن گفتگو سراسر نرمش و با اشارات فرهنگی و هنری بود، برخی نخواستند که این موضوع پایان پذیرد و حتی پس از درگذشت استاد، کسانی که مقابل بیمارستان تجمع کرده بودند، حاضر نبودند اصرار فرزند ایشان درباره سیاسی نکردن ساحت هنر و هنرمند را بپذیرند!
چالش استاد با صداوسیما در دو مرحله بهوجود آمد؛ ابتدا در سال ۷۴ شجریان در نامهای از رسانه ملی خواست که دیگر آثار او را از رادیو و تلویزیون پخش نکنند. برای این چالش دلایل زیادی مطرح میشد، اما اگر آن بخش نارضایتی از برخورد سطحی با آثار ایشان را در نظر بگیریم، بیشتر ناظران حق را به ایشان میدادند. زیرا گاهی در فاصله کوتاه بین اتمام یک برنامه و شروع پخش خبر، رسانه ملی که آن زمانها این قدرها آگهی بازرگانی نداشت، این فاصله را با پخش یکی از تصنیفهای استاد پر میکرد و هرگاه که ساعت خبر فرامیرسید، هر کجای آواز که بود قطع میکرد و سراغ خبر میرفت! رویکردی کاملاً ملاتگونه و واشری با یک اثر هنری! که آثار هنری و آوازی و موسیقیایی را برای پرکردن فاصله بین دو برنامه دیگر که هیچ یک به اندازه آن برنامه هنری مشتاق ندارد، استفاده کنند! معلوم بود که این رویکرد با اثر هنری هر آوازخوان دیگر یا هر هنرمند دیگری شایسته نبود و یک مدیریت ساده میخواست تا از این رفتار غلط در رسانه ملی جلوگیری شود. سرانجام هم آدم عاقلی پیدا شد و فهمید که آثار آوازی استاد باید در یک برنامه کاملاً حرفهای موسیقیایی در زمان و وقت مناسب و در جای مناسب یعنی شبکه فرهنگی و نخبگانی صدا و سیما که شبکه چهار بود، پخش شود که این کار انجام شد، اما با پایان آن برنامه ادامه نیافت.
داستان نارضایتی از رسانه ملی بعدها ادامه یافت و حتی به قطع پخش «ربنا»ی معروف افطارگاهی ماههای رمضان هم رسید. در زمان ماجراهای سال ۸۸ پخش یک ترانه از استاد که در همراهی با طرفداران نامزد مغلوب انتخابات بود و سپس حضور استاد در برنامه دو شبکه معاند جمهوری اسلامی و اظهار برخی سخنان، چالش ایشان را به مرتبه بالاتری رساند. شجریان نامه دیگری به صداوسیما نوشت و با اشاره به پخش ترانه «ای ایرانای سرای امید» خواست که دیگر این ترانه و آثار دیگر او از رسانه ملی پخش نشود.
سیر هنری استاد را معمولاً با «برنامهگلهای تازه» رادیو در پیش از انقلاب مرور میکنند. هرچند شجریان یک دوره خاص در جوانی و تحت نظارت پدر به عنوان قاری قرآن هم در کارنامه دارد و حتی در مسابقات سراسری قرائت قرآن وقت نیز شرکت کرده و مقام اول را به دست آورده است. با این حال شجریان تنها استاد آواز است که تمام ردیفهای موسیقیایی را با دقت خوانده است و از این جهت یک چهره خاص به شمار میرود.
پس از انقلاب ایرانیان به یاد میآورند که ترانه «همراه شو عزیز، تنها نمان به درد» که همواره روی تصاویر اعزام رزمندگان به جبههها از صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران پخش میشد، در ترغیب جوانان ایران برای درمان درد مشترک تجاوز دشمن به خاک میهن، ترانهای یکتا و پرکاربرد بود: «کاین درد مشترک هرگز جدا جدا درمان نمیشود. دشوار زندگی هرگز برای ما بیرنج مشترک آسان نمیشود.»
استاد لطفی درباره سیر هنری استاد بعد از انقلاب در مصاحبهای در سال ۹۰ با یک هفتهنامه اصلاحطلب میگوید: «شجریان از سال ۵۷ و بعد از انقلاب تا امروز بالاترین حجم تولید و بیشترین و موفقترین کنسرتها را داشته است؛ اگر شجریان قبل از انقلاب یک دهم موسیقی تولید کرده بود، بعد از انقلاب صددرصد تولید داشته است. شخص آقای شجریان اگرچه مانند بسیاری از موسیقیدانها دچار مشکلاتی بوده، ولی هیچوقت برنامههایش قطع نشده، آثارش منتشر شده، کنسرتهایش برگزار شده و همیشه مجوز گرفته است؛ اولین کنسرتهای این مملکت را در شهرستانها شخص شجریان برگزار کرده است.»
لطفی البته به همان گفتگوهایی که با شبکههای معاند انجام شده اشاره میکند و میگوید: «من حتی اگر هزار مشکل در ایران داشته باشم، ترجیح نمیدهم هرگز در تریبونهایی که قصد اصلاح و کمک به مردم ایران را ندارند، همصدا شوم؛ در این مصاحبه اخیر مصاحبهکننده از ایشان میپرسد الان که آلبوم مرغ خوشخوان شما مجوز رسمی گرفته و کنسرت هاتان نیز در ایران اعلام شده مشکلی ندارد، برخورد شما چگونه است؟ شجریان از کنار این مسئله رد میشود و جواب قانعکنندهای نمیدهد. به نظر من وقتی پهلوان شدید، مسئولیت شما مسئولیت یک گروه نیست، بلکه مسئولیت همه ملت را برعهده دارید.»
بسیاری دیگر از دوستداران استاد و دوستداران موسیقی و آواز سنتی ایرانی نیز اظهارنظرهای سیاسی را چه درست و چه نادرست برای یک هنرمند مناسب تشخیص نمیدادند و حتی تقاضای ایشان برای پخش نشدن آثار از صداوسیما را که تنها رسانه صوتی و تصویری عموم مردم ایران است، در جهت درست ندانستند. با این حال ظاهراً داستان و ماجرا بهکلی از کنترل خارج شده بود؛ و حال آنکه استاد درست در موضوعی وارد سیاست شد که نه یک سیاستورزی روشنفکرانه و هنرمندانه بلکه صرفاً یک چالش انتخاباتی و بیشتر نوعی نارضایتی از «حال و روز» رئیسجمهور مستقر بود! فضای آن زمان آن قدر برای گروهی از هنرمندان سنگین شد که گمان میکردند نباید سکوت کنند یا بیطرفی نشان دهند و دست کم تا افتادن آبها از آسیاب و غربال شدن سره از ناسره، تأمل کنند. به طوری که ماجرای در آغوش کشیدن یکی دیگر از اساتید آواز ایران از سوی رئیسجمهور مستقر هم برای او چالشی شد که خود آن استاد میگفت از بقالی سرکوچه طناب خریده و قصد خودکشی داشته است! در واقع همان کسانی که برای استاد شجریان در تأیید مخالفت او با نتیجه انتخابات فضای سنگینی را ساختند، در تقبیح به آغوش کشیده شدن یک استاد دیگر کار را به جایی رساندند که گفته شد. اینک یک فضای سیاسی به شدت نامبارک هر دوی استادان آواز را حداقل تا مدتها از خلق اثر هنری جدید بازداشت و فضای فرهنگ و هنر را مهآلود کرد.
به هر حال استاد خود از سیاسیکارانی که او را ابزار قرار میدادند همواره ابراز برائت و بیزاری میکرد، همچنانکه در گفتو گویی در سال ۹۵ یادآور شد: «من سخت جلوی کسانی که فعال سیاسی بودند یا احزاب سیاسی که میخواستند از موقعیت هنری من سوءاستفاده کنند ایستادم. من گفتم این سالن، سالن کنسرت است و مردم آمدهاند صدای ساز و صدای مرا بشنوند و خواستم آنها از سالن بیرون بروند. به آنها گفتم شما حق ندارید در این سالن اعلامیه پخش کنید یا شعار بدهید چرا که این کار سوءاستفاده از یک موقعیت است. برای مثال سال ۶۸ چندین بار کسانی که دیدگاه سیاسی داشتند در کنسرت من اخلال ایجاد کردند. یک دفعه دیدم برگزارکننده که خودش وابسته به فلان حزب بود و داشت تبلیغ میکرد که فلان حزب متولی این کنسرت است! یک بار حزب توده این کار را کرد، یک بار مجاهدین (منافقین) این کار را کردند. هر بار یکی از اینها سراغ ما میآمدند و تقاضاهایی داشتند و من مجبور شدم کنسرت را تعطیل کنم و اعلامیه دادم به دلیل اخلال در کنسرت، این کنسرت تعطیل است.»
استاد محمدرضا شجریان یک هنرمند برجسته و ملی بود و همین برای مردم ایران با اهمیت و کافی بود. او سالهای طولانی آخر حیات را از بیماری سخت رنج برد. در آموزههای دینی، بیماری سخت منجر به فوت مسلمان را لطفی از جانب خداوند برای آمرزش فرد مسلمان میدانند. خداوند به حرمت سالهای طولانی که صدای او در ماه خدا، پیونددهنده روزهداران با افطارگاهی ماههای مبارک بود و انس و الفتی که میان مخاطبان خود با عرفان و شعر غنی عارفانه فارسی ایجاد کرد، او را در پناه آمرزش خود قرار دهد.
سرویس فرهنگ و هنر جوان آنلاین
انتهای پیام