*یادآور می شوم « حاج قاسم » ها شاید وجودشان از اقتضای ملاحظات سن و تحمّل برخی ناملایمات « تکیده » باشد امّا « شکستنی » نیستند و وجود شریفشان مصداق حریّت و آزادگی لبریز از خدمت به مردم این ولی نعمتان واقعی انقلاب معظّم اسلامی .
تکلمه ؛
در سکانسی از فیلم آژانس شیشه ای :
سلحشور خطاب به حاج کاظم : دهه ات گذشته مربی …
حاج کاظم : میدونی یه گردان بره خط یه گروهان برگرده یعنی چی ؟
میدونی یه گروهان بره خط یه دسته برگرده یعنی چی؟ … … … ؛
حاج کاظم آژانس نماینده ای از حاج قاسم های ماست که دیالوگ بالا را با پوست و گوشت حس کرده اند ، بی دلیل نگفته اند :
برید از اونا بپرسید که شنیده ها رو دیدند… ، آری باید از حاج قاسمی پرسید که از 14 سالگی وارد جنگ شده ، در تمامی عملیات ها بوده و به کرّات زخمی شده و دوباره برگشته به خطّ مقدم تا پایان جنگ که نه ، یکسال پس از پذیرش قطعنامه هم آهنگ شهر و دیارش ننموده است .
دارایی امروزش هم نه آپارتمان … طبقه ای و نه خودروی آنچنانی و … ، امّا اعتبارش لایتنهاهی است چراکه برگرفته است از یک دنیا عزّت نفس رو به تزاید.
اصلاً بگذار دنیا بماند برای آنانکه از قِبَلِ خاک نشینی های دوران دفاع مقدّس « حاج قاسم ها » دنیا زده اند و به گمانشان دهه ایشان رو به اتمام .
برکنار از بچّه محل بودن و هم تیم ورزشی … ؛ در همه حال برای کمترین و سایرینی که مُلازم معظّم له در ساختمان های دو کوهه بوده اند مجالست با وجود برگرفته از نور همسنگران آسمانی حاج قاسم افتخاری ست سترگ و چهره ی راست قامت امّا « تکیده » حضرتشان یادآور فضای عطرآگین دوران مردان مردی که آوای ملکوتی و صدای اهورایی اشان در مواجه با صداقت فاقد انقطاع .
روزگارانی که معاشرت با انفاس قدسی بزرگ منشانی چون وی و صدیق بسیار صمیمی و ارزشمند و تکرار ناشدنی ام « حاج علی فضلی » دامه بقائه حالم را خوب ، نظاره احوال و اقوال آنان میانبری بود و هست به سوی ملکوت و رسیدن به نور و زیبایی .
کوتاه سخن آنکه به پاس بزرگداشت معنوی از نوجوان 14 ساله شهرم که حتی حضور یک سال پس از قطعنامه در مناطق عملیاتی را تا سطح معاونت گردان عملیاتی با عضویت بسیج را در تمامی عملیات ها در کارنامه داشته و امروز نیز به گواه عملکرد از مدیران بسیار قابل ، کارآمد و از همه مهمتر محبوب شهرستان می باشد یازدهم مهرماه سال گذشته برای دست بوسی محضرشان افتخار حضور یافته ، در نشستی مملو از صفا محظوظ و مصاحبه ای تنظیم نمودم ، موجب مباهات است که انتشار ( دوازدهم و هفدهم مهر ماه ) این مصاحبه در سطح کشور و شهرستان پاکدشت با استقبال بی نظیری مواجه گردید.
میزان حجم استقبال سال گذشته بر آنم داشت که امروز نیز به مناسبت پاسداشت « هفته دفاع مقدّس » گزیده هایی از فرمایشات ایشان را باز نشر نموده یادآور شوم « حاج قاسم » ها شاید وجودشان از اقتضای ملاحظات سن و تحمّل برخی ناملایمات « تکیده » باشد امّا « شکستنی » نیستند و وجود شریفشان مصداق حریّت و آزادگی لبریز از خدمت به مردم این ولی نعمتان واقعی انقلاب معظّم اسلامی .
فرجام سخن نیز مراتب اعتذار خویش را به جهت تصدیع اوقات و اطاله ی کلام محضر مخاطبان فرهیخته عام ، خاص و فعال این رسانه ایفاد ، وجیزه ام را با واگویه های مستتر در وجود « تکیده » حاج قاسم با همسفران شهیدش در کلام مرحوم زنده زیاد قیصر الشعرا « قیصر امین پور » به پایان می برم .
خسته ام از این کویر ، این کور و پیر …
ای مسافر غریب در دیار خویشتن / با تو آشنا شدم با تو در همین مسیر
این تویی در آن طرف پشت میله ها رها / این منم در این طرف پشت میله ها اسیر
دست خسته ی مرا مثل کودکی بگیر / با خودت مرا ببر خسته ام از این کویر ، خسته ام از این کویر ، خسته ام از این کویر …
*
جامعه شناس و عضو انجمن جامعه شناسان ایران ؛ پژوهشگر مسائل منطقه آمریکای لاتین
مدیر مسئول و صاحب امتیاز رسانه کشوری ” رواپرس ” و کارشناس خبر
رضا عرب
گزیده هایی از مصاحبه رسانه کشوری ” رواپرس ” با حاج قاسم خواجه حسینی تحت عنوان « دهه ات نگذشته مربی » مهر ماه 1398 ( آرشیو ) :
*نام شهدا هویّت ماست ، کسی حق ندارد بخواهد هویت ما را از ما بگیرد و نام آنها را از معابر عمومی ، خیابان ها و کوچه ها پاک کند .
*چپ و راست نمی شناسم و مطیع امر ولایتم .
*دفاع مقدّس خواب و رویا بود ، جدّاً دلتنگ آنروزها و آدمای « یکرنگش » هستم .
*آدمای آن موقع سالم ، بدرد بخور ، دوست داشتنی ، جا خالی نده بودند ،آنقدر خوب بودند که اجازه می دادند منِ بد باهاشون باشم و تمرین عشق کنم ؛ کاشکی بازم دست ما رو بگیرند .
*نمی دانم چرا وزنه های دنیا طلبی به پایمان بسته شده است .
*هیچ ادّعایی نسبت به رزمنده بودنم ندارم ، من وظیفه شرعی و دینی ام را انجام داده ام ، خدا نیاورد روزی که به خاطر گذشته ام به دیگران فخر فروخته و از اسم جنگ بخواهم دنیای خود را آباد کنم .
*متاسفانه در پاکدشت حرف زدن ها ،حشر و نشرها همه و همه ؛ رنگ و بوی انتخاباتی دارد و پیروز این قصه کسی است که بعد از پیروزی در این انتخابات اگر خوش انصاف باشد و خدا ترس ، می آید و کار می کند و اگر خالی از این موارد بعد از بُرد به ریش ما می خندد.
*ختم رفتن خوبه ، تو مجلس شادی شرکت کردن عالیه امّا وقتی این حضور رنگ و بوی انتخاباتی می گیرد بد جوری حال آدم رو خراب می کنه .
*لباس خاکی جنگ برایم مقدّس بوده و نخواسته و نمی خواهم ارزش معنوی آنرا خدشه دار کنم .
*نه خانه آنچنانی دارم و نه ماشین آنچنانی ، نمی گم اینها بد است ، امّا حاضر نیستم با هر قیمتی آنانرا بدست آورم ، هر چی از حدّش بگذره کاربرد تخریبی پیدا می کنه دنبال زرق و برق دنیا نیستم .
*نمی دانم چرا بی رگ شدیم ؟
*حاج رضا لطفاً بنویس خدا از کسانی که نام دفاع مقدّس و شهدا را دستاویز کسب وجاهت و اندوخته های مادی نموده اند نمی گذرد،بنویس بازی با نام شهدا که از وجود و هستی اشان گذشتند ، مصادره و سوء استفاده از بهترین های دوران دفاع مقدّس عقوبت سختی دارد.
*جوانگرایی و بر مسند امور نشستن اینان خوب است امّا خدا نیارد روزی را که پیران دلسوخته و عزیز دفاع مقدّس بابت گره گشایی مشکلات خانواده مقابل بعضی از این تازه به دوران رسیده ها تحقیر شوند.
*عاشق خدمت در آتش نشانی ام ، هیچ زنگی برای دعوت به هتل برای آتش نشانان زده نمی شود ،عاشق اینکارم چون امدادرسان کسانی هستیم که در اوج استیصال بعد از توکّل به خدا روی کمک ما حساب می کنند.
*ضمن تشکر از مسئولان بالا دست قاطعانه اعلام می کنم در حال حاضر شهر پاکدشت از حیث اطفاء حریق نه تنها هیچ احتیاجی به کمک های تهران و دیگر نقاط ندارد که حتّی علاوه بر ، برآوردن نیاز های شهر آنهم در زمان استاندارد تعیین شده به کمک و یاری دیگر شهرها نیز می پردازد.
ما راست قامتان جاودانه تاریخ خواهیم ماند ( شهید مظلوم بهشتی ) .
