بزرگواران ، بیت معظّم تاجیک « اخصّ » آقایان آرش و امیر دوست داشتنی ؛
بیرحم ترین قطعه پاییز چنین است
باران بزند ، شعر بیاید تو نباشی …
کلاممان در ازای یک سال بی تابی اتان در فراقِ آن مسافرِ آسمانی « طاهای عزیز » قاصر است از بیان آنچه ، گفتنی ست .
قرار و شکیب بر آنچه در لحظه لحظه های مفارقت پس از معراجش بر شمایان گذشت ، ستودنی ست .
از پله پله های ملاقات با خدا آنهم توامان با « درد » او و به ماتم و عزلت نشستن حضرات شرحی ست که برای غیر دست
نیافتنی ست .
… پُر مسلّم این عروج را هبوطی مجدّد نشاید ، پس فی الحال ؛ با ابتناء برکلام شیوای مولای متقیّان علی عالی اعلی ( ع )
بایست « بگذاریم و بگذریم _ ببینیم و دل نبندیم » و … پس بیایید با بازگشت به جریان سیّال زندگی ، آرامش زاید الوصف
را بدان مسافر کوچک آسمانی ” هبه ” فرمایید ، چرا که : تا شقایق هست زندگی باید کرد …
همراه و غمخوارتان ، کمترین ها : رضا عرب ، نریمان تاجیک