*سالروز ولادت حضرت خورشید تهنیت باد .
سلام روشنی خانه های ایرانی
سلام ملجاء و ماوای هر پشیمانی
سلام پیش شما قحطی پریشانی
سلام صاحب ارثیه « حسن ( ع ) » جانی
چه گنبدی چه ضریحی عجب شبستانی
« سلام حضرت سلطان گدا نمی خواهی … » ؟
بیان عشق به لفظ و قلم میسر نیست
مقام کشته ی عشق از شهید کمتر نیست
سری که سر ندهد به پای حضرتت سر نیست
دلی که دل ندهد بر شما که دلبر نیست
کبوتری که نشد « جَلد ِ » تو کبوتر نیست
” کبوتر « وِل ِ» صحن و سرا نمی خواهی … ” ؟
همیشه از کَس و کارم برای من بهتر
بروز بیکسی ام مهربانتر از مادر
شکار تیر هوا کشته قلب این نوکر
بزن به تیغ نگاهت به سینه اش خنجر
کریم زاده برای ضمانتی دیگر
” به درگهت سگ آهو نما نمی خواهی … ” ؟
عزیز کرده زهرا ترحمی بنما
بکش به جان جوادت دست رفعتی بنما
که دوزخی نشود شیعه ات به روز جزا
شفاعت تو محال است که « رد » شود آقا
خدا رضا به رضای تو شد ، شدی تو رضا
” گدای محض رضای خدا نمی خواهی … “؟
صله گرفتن و صاحب لوا شدن سخت است
دخیل بستن و حاجت روا شدن سخت است
به بام دلبر خود یک هوا شدن سخت است
اسیر دل شدن آسان ، رها شدن سخت است
بر آستان کریمان گدا شدن سخت است
” گدای بی هنر و بی نوا نمی خواهی … ” ؟
شکسته پر به حریمت پناه آوردم
اگر چه روسیهم رو به شاه آوردم
دلی به وسعت چهل کوره راه آوردم
ز روضه های شهیدی سپاه آوردم
” ز روضه های شه بی سپاه نمی خواهی … ” ؟
سراینده : م . ز