شنبه 15 اردیبهشت 1403 - Saturday 04 May 2024

ژئوپلیتیک؛ بستر جغرافیا برای زایش سیاست

ژئوپلیتیک؛ بستر جغرافیا برای زایش سیاست

*معنای واقعی ژئوپلیتیک اما سیاستِ جغرافیایی است یعنی همه تاثیراتی که جغرافیای یک منطقه بر رفتار و سیاست کشور یا کشورهای آن منطقه برجای گذارد. البته برخی ژئوپلیتیک را جغرافیای سیاسی ترجمه می‌کنند که با توجه به مفهوم آن نادرست است.

تهران- ایرنا- ژئوپلیتیک مفهومی ناظر بر تاثیر جغرافیا بر رفتار کشورها است. این مفهوم و میزان تاثیرگذاری آن در گذر زمان با دگرگونی‌هایی همراه بوده‌است.

ژئوپلیتیک بحران، موقعیت ژئوپلیتیک، ژئوپلیتیک منطقه و … ترکیبات واژگانی است که بارها در متونِ غالبا سیاسی و بین‌المللی به آن برخورده‌ایم.

در ذهن اغلب مردم، «ژئوپلیتیک» (Geopolitics)  مفهومی دربردارنده نوعی اهمیت و مزیت ذاتی برای کشورها است به این معنا که هر کشوری دارای موقعیت ژئوپلیتیک است یعنی توانایی‌های زیادی برای پیگیری اهداف و منافع ملی دارد.

معنای واقعی ژئوپلیتیک اما سیاستِ جغرافیایی است یعنی همه تاثیراتی که جغرافیای یک منطقه بر رفتار و سیاست کشور یا کشورهای آن منطقه برجای گذارد. البته برخی ژئوپلیتیک را جغرافیای سیاسی ترجمه می‌کنند که با توجه به مفهوم آن نادرست است.

در تعریف ژئوپلیتیک گفته می‌شود که این مفهوم در سیاست خارجی کشورها رفتار سیاسی یا توانایی‌های نظامی و امنیتی واحدهای ملی را برحسب مختصات محیط طبیعی توضیح می‌دهد و حتی پیش‌بینی می‌کند. بر اساس این رویکرد، ژئوپلیتیک با درجات مختلف بیانگر تاثیر جغرافیا بر امور تاریخی و سیاسی است.

سرمداران ژئوپلیتیک

«فردریش راتسل» جغرافیدان آلمانی سده هجده میلادی از پیشگامان مفهوم‌پردازی ژئوپلیتیک محسوب می‌شود که جغرافیا را در وهله نخست عامل تعیین‌کننده‌ای در حیات اجتماعی انسان می‌دانست. وی دولت را به اندامی زنده تشبیه کرد که باید بر این بستر جغرافیایی رشد کند یا بمیرد. نظرات راتسل که در کشورهای اروپایی و آمریکا تاثیراتی عمیق به دنبال داشت از سوی جغرافیدانان این کشورها پرورده و دنبال شد.

یکی از هواداران ایده‌های راتسل، «رودولف کیلن» سوئدی بود که ایده اندام‌وارگی دولت را ادامه داد و در کتاب معروفش به نام «دولت به مثابه شکلی از زندگی» قواعد و قوانین ژئوپلیتیک را تشریح کرد. به این ترتیب کیلن بیش از تاثیر جغرافیا بر حیات اجتماعی بر تاثیر جغرافیا بر موقعیت دولت و کشورها پرداخت و به همین ترتیب با بیان تاثیرات عواملی دیگر چون اقتصاد یا نژاد و جمعیت بر قدرت دولت‌ها مفاهیمی تازه چون «اکوپلیتیک» و «دموپلیتیک» را رواج داد.

بسیاری از تئوری‌های ژئوپلیتیک با آن‌که به عنوان تجزیه و تحلیل‌های علمی عرضه شده اما مشتمل بر عناصر زیادی از حوزه تبلیغات و سیاست است و همین مساله مفهوم واقعی یا به عبارتی اعتبار ژئوپلیتیک را زیر سوال برده است.

به عنوان مثال «کارل هاوس هوفر» جغرافیدان و افسر ارشد دوره نازی‌ها در آلمان چهره‌ای بود که غالبا هوادار ایدئولوژی‌های سیاسی و سیاست‌های ملی مشخص و در صدد توضیح و توجیه آن‌ها بر اساس علل جغرافیایی بود.

از دیگر چهره‌های مطرح مرتبط با مفهوم ژئوپلیتیک می‌توان به «آلفرد ماهان» دریاسالار آمریکایی سده نوزده اشاره کرد که به تشریح توان ملی کشورش بر اساس موقعیت دریایی آمریکا و مزیت‌های برخورداری کشورهای جزیره‌ای یا شبه‌جزیره‌ای از ناوگان دریایی قدرتمند پرداخت.

«هلفورد مکیندر» بریتانیایی هم چهره‌ای بود که در آغاز سده بیستم به خاطر اصطلاح و ایده «هارت‌لند» یا قلب زمین نامی در عرصه ژئوپلیتیک پیدا کرد. از دید وی امپراتوری که بتواند بر منطقه اوراسیا یعنی کانون خشکی بزرگی که از شرق آسیا تا غرب اروپا کشیده شده مسلط شود، استیلای خود را بر بین‌الملل مستحکم خواهد ساخت.

دگرگونی‌های ژئوپلیتیک

اصطلاح ژئوپلیتیک ممکن است برای توصیف جغرافیای سیاسی یا جغرافیای مربوط به ساختار جهان و دولت‌های تشکیل‌دهنده این ساختار نیز به کار رود یا ممکن است به جنبه‌هایی از سیاست خارجی اطلاق شود که در طرح‌ریزی آن باید عوامل جغرافیایی در نظر گرفته شود و به حساب آید.

با وجود اهمیت غیرقابل‌چشم‌پوشی ژئوپلیتیک، وقایع سیاسی همیشه در یک محیط جغرافیایی اتفاق می‌افتد و عوامل جغرافیایی ممکن است بر روند وقایع تاثیر بگذارد اما همیشه انسان است و نه جغرافیا که وقایع سیاسی را به وجود می‌آورد.

جغرافیا مجموعه عواملی است چون مساحت، موقعیت، آب و هوا و جمعیت. به علاوه جغرافیا یک عامل مهم قدرت ملی است اما نه فقط تنها عامل آن و اهمیت آن بستگی دارد به عوامل دیگری چون اقتصاد، تکنولوژی، نیروی انسانی، روحیه، انسجام ملی و … .

ارزیابی همه این عوامل که روی هم معادله قدرت ملی را به وجود می‌آورند تنها زمانی مفهوم می‌یابد که در رابطه با معادله قدرت سایر کشورها در زمان، مکان و شرایط معین در نظر گرفته شود.

حقایق جغرافیایی همواره مورد توجه سیاست‌گذاران و دست‌اندرکاران سیاست خارجی است اما این حقایق مطلقا ثابت و دائمی نیست بنابر این در دنیای امروز اسارت کشورها و سیاست‌ها در چارچوب جبر جغرافیایی رنگ باخته و چهره‌ای جدید از مفهوم ژئوپلیتیک پیش روی کشورها قرار گرفته است.

در جهان کنونی با تغییر فضای حاکم بر بین‌الملل و نیز دگرگونی عناصر قدرت ملی، پویش‌های صنعتی و اقتصادی، فناوری‌های جدید در حوزه‌هایی چون ارتباطات، رسانه، تبلیغات و … به کشورهایی با موقعیت ناچیز ژئوپلیتیک همچون قطر، لیختن اشتاین، سنگاپور و … کمک کرده تا حد زیادی از جبر جغرافیایی خود را رهایی بخشیده و قابلیت بازی در عرصه منطقه‌ای و جهانی بیابند.

مطالب مرتبط

پاسخ دادن

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *