شنبه 08 اردیبهشت 1403 - Saturday 27 April 2024

مصطفی فقیهی : پايان و سقوط حاتمي كيا فرا رسيده و ديگر عصر و زمانه محمدحسين مهدويان و سعيد روستايي هاست / باید گفت: گویی «دهه‌ات گذشته مربی»!

مصطفی فقیهی : پايان و سقوط حاتمي كيا فرا رسيده و ديگر عصر و زمانه محمدحسين مهدويان و سعيد روستايي هاست / باید گفت: گویی «دهه‌ات گذشته مربی»!

*هنگام مشاهده فیلم، باور نمي كردم آنچه می بینم، از آنِ حاتمي كياست؛ شاید این سوال در ذهن بسیاری شکل گرفته باشد که چرا او در سالهاي اخير، پله ها را يك به يك عقب طي مي كند؟ حاتمی کیا در ايام دولت احمدي نژاد، گلايه بسيار داشت و به صراحت گفت، نه اپوزیسيونم و نه پوزیسيون؛ اما باید به او یادآور شد که هر چه خواهي باش، اما «ابراهیم» بمان و سفارشي ساز نباش؛ آنهم در اين حد نابخردانه و سطحی! «خروج» بیشتر بهانه ای است تا حاتمی کیا، بیانیه اش را بخواند، بیانیه ای در ظاهر علیه رییس جمهور که در باطن از این هم فراتر می رود و اینجاست که نسبت دادن این همه بی تدبیری به نظام، از فیلمسازی که خود را وابسته به نظام می خواند، جای شگفتی دارد. اکنون با تماشای چنین اثری که کمتر شباهتی به یک فیلم سینمایی در اندازه های استاندارد رایج سینمای ایران داشت، چه رسد به استانداردهای موردانتظار از حاتمی کیا، مغموم و محزون مي گويم، پايان و سقوط حاتمي كيا فرا رسيده و ديگر عصر و زمانه محمدحسين مهدويان و سعيد روستايي هاست و به قول دیالوگ معروف «آژانس شیشه ای» در دورانی که حاتمی کیا واقعا در اوج بود و نه در «اوج»، باید گفت: گویی «دهه‌ات گذشته مربی»!

 

 

 

 

 

 

 

 

 

«خروج» ابراهيم حاتمي كيا، بي شك از سست ترین و ضعيفترين آثار اوست. نمایش تازه ترین ساخته ابراهیم حاتمی کیا، یکی از شوک های جشنواره بود، شاید اگر این فیلم بدون تیتراژ و نام کارگردان نمایش داده می شد و از تماشاگران می خواستند نام کارگردان احتمالی فیلم را بنویسند، کمتر کسی به خود اجازه می داد، امضای ابراهیم حاتمی کیا، فیلمساز مولف و کارگردان جسور و خلاق سه دهه گذشته سینمای ایران را پای «خروج» بنگارد و به همین خاطر اولین واژه ای که در توصیف «خروج» به ذهن نگارنده رسید، «سقوط» بود.

سقوط فیلمسازی که به اندازه انگشتان دو دست، شاهکار در کارنامه اش دارد، از «مهاجر» و «دیده بان» گرفته تا «از کرخه تا راین»، «خاکستر سبز»، «روبان قرمز»، «بوی پیراهن یوسف»، «ققنوس»، «آژانس شیشه ای»، «به رنگ ارغوان» و حتی آثار متوسط اما جذابی نظیر «چ»، «بادیگارد» و «به وقت شام».

اما «خروج» هیچکدام از اینها نیست، حتی شبیه آنها هم نیست؛ حداکثر تکرار ناشیانه و شتابزده ای از «آژانس شیشه ای» است، با این تفاوت که نماد «هواپیما» تبدیل به «تراکتور» و بازی ماندگار «پرویز پرستویی» تبدیل بازی کلیشه ای «فرامرز قریبیان» شده است.

هنگام مشاهده فیلم، باور نمي كردم آنچه می بینم، از آنِ حاتمي كياست؛ سینمای او، بجز جذابیت های بصری و محتوایی، نفس در سینه مخاطب را محبوس می کرد!

شاید این سوال در ذهن بسیاری شکل گرفته باشد که چرا او در سالهاي اخير، پله ها را يك به يك عقب طي مي كند؟ حاتمی کیا در ايام دولت احمدي نژاد، گلايه بسيار داشت و به صراحت گفت، نه اپوزیسيونم و نه پوزیسيون؛ اما باید به او یادآور شد که هر چه خواهي باش، اما «ابراهیم» بمان و سفارشي ساز نباش؛ آنهم در اين حد نابخردانه و سطحی!

در میانه فیلم، بارها با خود گفتم چه دارم مي بينم؟ اين همه افتضاح يك جا به نام حاتمي كيا؟! تردید ندارم، چنانچه نام حاتمي كيا بر پيشاني «خروج» نبود، قطعا در نيمه فيلم، سينما را ترك مي كردم؛ تصمیمی که بسیاری دیگر از تماشاگران فیلم گرفتند و به چشم خود ديدم که بسياري ادامه فیلم را تحمل نكرده و «خروج» از سينما را بر تحمل «خروج» ترجيح دادند. من دلباخته و شيداي آثار و انديشه حاتمي كيا بوده و هستم و از همين روي، وقتي واكنش تمسخرآميز مخاطبان فيلمش را ديدم، قلبم سوخت، دلم آشوب و ذهنم مشوش شد.

واقعا چه شده که حاتمی کیای دوست داشتنی سینمای ما، به اين روز افتاد؟ چه شد كه از آژانس شيشه اي ٢٢ سال قبل نيز، «خروج» و عدول كرد؟ آيا اين اثر، «خروج» و سقوط رسمي حاتمي كيا، از شمار اكمل الحكما و افضل الفضلاي سينماي ايران است؟

واقعیت آن است که «خروج» فیلمی درجه دو هم نیست، روایت کشدار و کند و ملال آوری برای بیش از دو ساعت، که تماشاگر را خسته و بارها او را وادار به نگاه کردن به ساعت می کند! اولین مشکل فیلم در داستان این است که پر از تناقض و ابهام است! نتوانسته روایتی قابل فهم را به مخاطب ارائه کند، اگر کشاورزان به دنبال حل مشکل خود هستند، چرا پیشنهاد فرماندار را نمی پذیرند؟! برعکس «آژانس» که داستانی منطقی و جذاب داشت، «خروج» بیشتر بهانه ای است تا حاتمی کیا، بیانیه اش را بخواند، بیانیه ای در ظاهر علیه رییس جمهور که در باطن از این هم فراترمی رود و نسبت دادن این همه بی تدبیری به نظام، از فیلمسازی که خود را وابسته به نظام می خواند، جای شگفتی دارد.

تکرار کلیشه های سنتی حاتمی کیا هم کمکی به «خروج» نمی کند، موتوری های «خروج» و پرتاب گل و گوجه به تراکتور سواران باز هم از «آژانس شیشه ای» عاریت گرفته شده اما ناشیانه و ضعیف!

بازیگری و لهجه های فیلم هم آنقدر مشوش، سطحی و بی منطق هستند که فقط افسوس مخاطب را برای بکارگیری این تیم پرمهره، شامل بیش از 20 بازیگر حرفه ای، نشان می دهد.

کارگردان با تکرار بیش از 40 باره عنوان «رییس جمهور» که غالبا جنبه منفی، تمسخر و تحقیرآمیز دارد و همچنین طعنه به مذاکره و نشان دادن خودروهای خارجی و اشرافیت رییس جمهور به جای گندم، سعی کرده که رضایت سرمایه گذاران را جلب کند اما مخاطب به دنبال تماشای «فیلم» است و گرنه همه اینها را می توانست در یک ستون طنز یا سخنرانی حسن عباسی و رائفی پور با لحن و لهجه ای جذاب تر بشنود.

تنها انتظار ما از حاتمی کیا، آن است که ابراهیم را برای ما و سینمای ایران و دوستدارانش باقی بگذارد، اگر هم اصرار به دادن بیانیه دارد، بجای صرف بیش از ده میلیارد تومان از بیت المال، همیشه می تواند روی جای ثابتی در سن اختتامیه جشنواره فیلم، حساب کند و نیازی به این همه هزینه و وقت نیست.

اکنون با تماشای چنین اثری که کمتر شباهتی به یک فیلم سینمایی در اندازه های استاندارد رایج سینمای ایران داشت، چه رسد به استانداردهای موردانتظار از حاتمی کیا، مغموم و محزون مي گويم، پايان و سقوط حاتمي كيا فرا رسيده و ديگر عصر و زمانه محمدحسين مهدويان و سعيد روستايي هاست و به قول دیالوگ معروف «آژانس شیشه ای» در دورانی که حاتمی کیا واقعا در اوج بود و نه در «اوج»، باید گفت: گویی «دهه‌ات گذشته مربی»!

مصطفی فقیهی/ صاحب امتیاز پایگاه خبری «انتخاب»

مطالب مرتبط

پاسخ دادن

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *