مسائل اجتماعی همواره جزء جداییناپذیر جوامع بشری است اما چه میشود که یک مسأله اجتماعی با تغییر رویکرد از شکلی به شکل دیگر درآمده و به بحران اجتماعی تبدیل میشود. هرچند جامعه شناسان معتقدند بین مسائل اجتماعی و بحران اجتماعی تفاوتهایی اساسی باید قائل شد.
اما به دلایل مختلفی مرز این دو پدیده اجتماعی در کشور به درستی تفکیک نمیشود آنها بر این باورند که با درک و شناخت نیازهای جامعه در ابعاد مختلف و تصمیمگیری، کنترل و هدایت بموقع این دست مسائل میتوان از گسترش و حاد شدن مسائل اجتماعی بهسمت بحرانی شدن جلوگیری کرد.
البته برخی دیگر از جامعه شناسان نیز معتقدند برخی از مسائل اجتماعی در قالبهای صنفی، رفاهی، معیشتی و… بوده و به هیچ وجه نمیتوان از منظر سیاسی به آن نگاه کرد لذا هرچند منتقدان اظهار میدارند بحرانهای اجتماعی حاصل عملکرد یک دولت است ولی واقعیتهای اجتماعی این موضوع را رد کرده و آن را تنها به عملکرد دولت منتسب نمیکنند بلکه حل این مسائل را در گرو توجه و تأمل و فهم و درک همه اجزای جامعه میدانند. در ذیل برخی از جامعه شناسان و فعالان اجتماعی از راهکارهای حل مسائل اجتماعی و جلوگیری و تبدیل آن به بحران میگویند:
برخی با واقعیت های اجتماعی شوخی می کنند
صادق زیبا کلام
استاد دانشگاه
مسئولان جامعه باید واقعیتهای اجتماعی را ببینند. متأسفانه مشکل بزرگ ما در کشور این است که برخی از مسئولان نمیخواهند قبول کنند که جوانان مشکلات و مطالبات اجتماعی دارند.
برخیها به شکاف دولت و ملت اشاره میکنند، بعضیها به سرخوردگیهای اجتماعی نگاهی دارند و عدهای هم میگویند بغض و کینه انباشته شده جوانان موجب این مشکلات میشود؛ همه میدانند راجع به چه موضوعی حرف میزنند اما راهکاری برای آن ندارند.
بنده معتقدم قبل از اینکه برخیها در دانشگاه، حوزه علمیه، مجلس و نهاد ریاست جمهوری جمع شوند و برای مشکلی نسخه بپیچند، باید بپذیرند رنج، درد و سرخوردگی در میان جوانان وجود دارد.اگر هم بخواهند به این موضوعات توجه کنند سریع به دولت انتقاد میکنند.
آنها دائم میگویند اگر دولت بهتر کار میکرد چنین اتفاقی نمیافتاد اگر بیکاری کمتر بود جوانان شادتر بودند اگر دولت با فساد مبارزه میکرد مشکلات حل می شد. آنها عملکرد خودشان را نمیبینند و با مشکلات اجتماعی به نوعی شوخی میکنند. متأسفانه خیلی از نهادهای کشور صورت مسأله را قبول ندارند. تا زمانی که هر سازمانی عملکرد خود را بهصورت شفاف بررسی نکند وضعیت اجتماعی و نارضایتیهای اجتماعی تبدیل به بحران میشود.
ورود نهاد های غیر مسئول در مسائل اجتماعی
محمد زینالی اناری
پژوهشگر اجتماعی
در مورد مسائل اجتماعی هم از بعد فردی و هم از بعد اجتماعی دچار نوعی بحران حقیقت هستیم و در خیلی مواقع نمیدانیم که آیا یک مسأله واقعاً مسأله است یا خیر. به نوعی سن تشخیص مسأله اجتماعی در کشور ما پایینتر از کشورهای پیشرفته است و متافیزیک فهم و حل مسأله همراه با دوره معاصر پیش نرفته است. مسأله اجتماعی زیربناهایی دارد که در آن باید بفهمیم چرا افراد دچار مشکل میشوند.
باید به این نکته توجه کنیم که در خصوص حل مسائل اجتماعی چه کسی مسئول است؟ در جامعه چند ابرنهاد وجود دارد، در ابتدا نهاد سیاست، سپس نهاد اقتصاد که از همان زمان پیدایش بازار وجود داشت، نهاد بعدی، نهاد تربیت است که از تربیت سنتی آغاز و به تربیت مدرن رسیده است و در آخر، نهاد جامعه یعنی خود جامعه. این نهادها در همه زمینهها و مسائل میتوانند حلال مشکلات باشند. در زمانهای قدیم فقط نهاد سیاست تصمیم گیرنده بود، در حالی که حتی برخی صاحب منصبان سواد کافی نداشتند ولی در همه بخشهای جامعه دخالت میکردند؛ بهعنوان مثال به جای اینکه نهاد آموزش در خصوص مسألهای تصمیم گیرنده باشد، نهاد سیاست ورود میکند.
در حقیقت در نهایت کسی که باید متولی باشد، خود جامعه است؛ اما متأسفانه، کشور ما از وضعیت شهرهای مبتنی بر محله درآمده و با شهرک سازیهای غیراصولی، اردوگاههای معیشتی با افراد غیرمرتبط ساخته شدهاند که حتی نمیتوانند با هم درست گفتوگو کنند. این در حالی است که همواره میگوییم، نهادهای مدنی نداریم یا حزب نداریم و از چنین مشکلاتی گلهمند هستیم. دلیل همه این مشکلات این است که انسانها فقط متکلم شدهاند و نمیتوانند گفتوگو کنند. شهرسازی، کالبدهای از هم گسیخته تولید کرده و خروجی آن عصارهای از تجمع مردم است. در شرایطی که جامعه قدرت ندارد، سیاست، طرح مسأله میکند و اینجا است که نمیتوانیم مشکلات و مسائل اجتماعی را حل کنیم. یکی از راهکارهای اساسی برای پیشگیری از تبدیل مسائل کوچک اجتماعی به بحران، توزیع امتیاز بهصورت منطقی در حوزه اقتصادی و آموزش است. در گام بعدی تفکر منطقی و غیرمنطقی باید از هم جدا شوند و کالبدشکافی درستی از اطلاعات آماری و سطح آگاهی جامعه داشته باشیم. البته ارزشهای دینی مانند صبوری، روحیه جوانمردی، همدلیها و برنامههای جهادی و ارتقای دانش روز در بخش منطقی جامعه نیز فرصتهایی هستند که مانع از هم گسیختگی جامعه میشوند.
در بحث جامعه باید تحقیقات منطقی دانشگاهی بیشتری داشته باشیم و از اختلالات کارکردی همچون دخالت سیاست در اقتصاد، اقتصاد در آموزش و آموزش در متافیزیک کاسته شود. باید این نهادهای در هم گره خورده، ساختارها و کارکردهای مشخصی داشته باشند. بهعنوان نمونه افراد سیاسی نباید وارد مباحث اقتصادی شوند. این روزها هنرمندان، جای نخبگان را گرفتهاند. در بخشهایی که نخبگان باید حل مسأله کنند و مشکلات را از میان بردارند، هنرمندان ورود کرده و دخالت میکنند.
در گامی دیگر، برای حل مشکلات اجتماعی، باید مطالعات جدید اقتصادی و اجتماعی و روانشناختی و فلسفی صورت گرفته و همزمان هم از ابزارهای روز دنیا بهره بگیریم. باید تلاش شود که جامعه، خود متولی باشد و حلال همه مسائل و مشکلات دولت شناخته نشود و همه تقصیرها به گردن دولت انداخته نشود.
چرا مسأله کوچک به بحرانی بزرگ تبدیل میشود؟!
حسین میرزایی
جامعه شناس
در بسیاری مواقع در کشور ما مسائل خیلی کوچک که مشابه آن در کشورهای پیشرفته براحتی حل میشوند و ابعاد چندانی هم ندارند، به بحرانی بزرگ تبدیل میشوند. دلیل اصلی این اتفاق هم، ناکارآمدی در بخشهایی از سیستم و سیاستگذاری در حوزههای اجتماعی و فرهنگی است. تصمیم گیریهای اشتباه برای کشور هم هزینه سازیهای زیادی بهدنبال دارد و با تصمیمات نسنجیده و نابهنگام، برای کشور بحرانهایی غیرقابل جبران ایجاد میشود.
ناکارآمدی سیستم اجتماعی – فرهنگی در نهایت بیاعتمادی مردم را هم بهدنبال دارد. بهعنوان مثال هنگامی که مسأله شفافسازی اقتصادی یا سیاسی پیش میآید همه کشورها با این مسأله راحت کنار میآیند. هنگامی که دولتمردان به عرصه سیاست ورود میکنند حجم داراییهای آنها کاملاً شفاف است و در هنگام خروج هم حجم داراییها کاملاً شفاف است در موارد دیگر هم همینطور بهعنوان مثال رأی سیاسی باید مشخص باشد. در حالی که همین مسأله که در کشورهای دیگر براحتی حل میشوند در کشور ما به معضلی بزرگ تبدیل میشود.
ریشه دیگر مشکل این است که دامن زدن به مسائل اجتماعی، بهدلیل بالا رفتن حساسیتهای اجتماعی است. وقتی در ساختارهای کشور، سیستم مردسالار داریم مسائلی مانند استادیوم رفتن زنان، بزرگ میشوند و به نتیجه نمیرسند.
اگر مشکلات بهصورت ریشهای حل شوند، هیچ گاه به بحران تبدیل نخواهند شد. در نگاهی دیگر در برخی موارد، تشخیص داده میشود که مسائل به بحران تبدیل شوند تا روی مسائل بزرگتر سرپوش گذاشته شود بهعنوان نمونه مسأله اجتماعی کوچکی به بحران تبدیل میشود تا بحرانی مانند زمین خواری در پس قضایا پنهان باشد.
پنهان سازی مسأله یعنی رشد بحران اجتماعی
جعفر بای
متخصص آسیبهای اجتماعی
مباحث اجتماعی همواره از حساسیت ویژهای برخوردار هستند و معمولاً پیش از اینکه گسترش یابند و فراگیر شوند نشانههایی کاملاً مشهود، قابل کنترل و مدیریت دارند. اما در جامعه ما برخی از مسئولان و افرادی که بر مصدر امور قرار دارند مقولهها و مباحث اجتماعی را ساده میانگارند و از کنار آنها به سادگی میگذرند. آنها منشأ این مباحث را تک متغیره میبینند در حالی که در شکلگیری مسائل اجتماعی چندین متغیر نقش دارد. از اینرو اگر مسائلی از این دست در وهله اول که کوچک و قابل کنترل و هدایت هستند مورد توجه قرار نگیرند به طور قطع به یک بحران و یک پدیده گسترده اجتماعی و به مراتب پیچیدهتر تبدیل خواهند شد.
مباحث اجتماعی همان طور که قابلیت رشد و گسترش یافتن دارند، قابل کنترل، نظارت و رفع هستند تا به شکل بحران اجتماعی نمایان نشوند. در توضیح مشخصات مسائل اجتماعی میتوان گفت که این مسائل و موضوعات سیال هستند و قابلیت حرکت دارند. از اینرو در حالی که از نظرها پنهان میمانند در گوشهای دیگر خیمه زده و به شکلی دیگر خودنمایی میکنند. بنابراین هنگام مواجهه با مسائلی از این دست نباید به سادگی و بدون کنکاش و بررسی از کنار آن گذشت.
از دیگر ویژگیهای مسائل اجتماعی، قابلیت تغییر آنهاست. به این معنا که از فرمی به فرمی دیگر تبدیل میشوند. برای مثال هنگامی که مسئولان به هدایت یک وجه از مسائل اجتماعی میپردازند آن مسأله به حواشی مسائل دیگر اضافه میشود و در فرمی دیگر جامعه را با بحرانی بزرگتر درگیر میکند. پیچیدگی از دیگر خصوصیات مسائل اجتماعی است. در حقیقت اگر مسألهای بدرستی و بموقع هدایت نشود در قامت پیچیدگی تغییر میکند و به بحرانی دامنگیر تبدیل میشود.
از سوی دیگر میتوان گفت مسائل اجتماعی نسلسازی میکنند. مدرنیزه میشوند و براحتی خودشان را به روز میکنند تا پاسخگوی نیاز مخاطب اصلی خود یعنی نسل جوان باشند. از اینرو ساده لوحانه است که از کنار مسائلی که میتوانند به معضل و بحران اجتماعی تبدیل شوند به سادگی بگذریم. در واقع میتوانیم مسائل اجتماعی را به استخری تشبیه کنیم که سنگریزهای هرچند کوچک هم میتواند همه اجزای آن را متلاطم کند. بههمین دلیل اگر نسبت به یک مسأله اجتماعی کنش نشان دهیم تنها از آن مسأله واکنش نمیبینیم بلکه از همه مسائل اجتماعی موجود کنشگری خواهیم دید. بنابراین باید مراقب باشیم و مسائل اجتماعی را از چندین منظر مورد کنترل و نظارت قرار دهیم.
و در نهایت باید گفت که گردش اطلاعات در بین عوامل ایجاد مسائل اجتماعی بسرعت انجام میشود. به همین دلیل این مسائل بسرعت زیرزمینی و سازماندهی میشوند. متأسفانه در بسیاری مواقع مسائل اجتماعی در کشور ما پنهانسازی میشود و ما این مسائل را شفاف، دقیق و روشن نمیبینیم. در حقیقت مسائل اجتماعی در کشور ما به مثابه سنگی در آب است که نه از وزن و نه از ابعاد آن اطلاع داریم. پنهانسازی باعث میشود ما بهعنوان کنشگران اجتماعی مسائل را با شفافیت و دقت نشناسیم این در حالی است که شناخت دقیق و درست مسأله نخستین گام برای رفع آن و پیشگیری از بحران است. مسائل اجتماعی در فضای پنهان بشدت رشد میکنند و به بحران تبدیل میشوند اما در فضای شفاف قابل مدیریت هستند و اگر هم رشد کنند این رشد ملموس و قابل هدایت است. در این راستا باید از بوروکراسی اداری و موازی کاری نیز پیشگیری کرد که در غیر این صورت ره به ناکجاآباد خواهیم برد.
یکی دیگر از راههای حل مسائل اجتماعی مردمیسازی آنهاست به این مفهوم که تنها نظارت صرفاً الکترونیک و دولتی، امنیتی و اطلاعاتی راه گشا نیست و نظام شبه مردمی هم میتواند در فائق آمدن بر مسائل مؤثر باشد.
نکته مهم دیگر تاکتیک و روش مقابله است که باید هدفمند، علمی و برنامهریزی شده صورت گیرد چون برخوردهای سلیقهای و فردی میتواند نتایج معکوس به همراه داشته باشد. کنترل و محدود کردن این مسائل میتواند برخلاف تصور به ایجاد بحران منجر شود. از اینرو باید مسأله بدرستی بررسی و مطالعه و سپس راهکارهای حل و مدیریت آن انتخاب شود. البته استمرار هم موضوع مهمی است که باید جدی گرفته شود. بهتر است به یاد داشته باشیم که با شیوه نامه متمرکز و بخشنامه به کل کشور نمیتوان در کشور پهناور ایران با فرهنگ و اقوام گوناگون برای مسائل اجتماعی متعدد یک نسخه واحد پیچید بلکه باید باورها و اعتقادات مردم را برای اتخاذ تصمیم درست و منطقی و اصولی و البته اثربخش در نظر گرفت.